بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد مصطفي رحيمي
همزمان با صداي اذان ظهر روز شانزدهم تير ماه 1337 هجري شمسي در خانه اي محقر و اجاره اي در روستاي قطب آباد جهرم نوزادي ديده به جهان گشود که نامش را مصطفي نهادند مصطفي همچون اکثر کودکان روستائي دوران شير خوارگي و کودکي را در محيط روستا و دور از امکانات بهداشتي شريک سختي معيشت پدر و مادر بود کودکي را در سختي و محروميت سپري کرد دوره تحصيلات ابتدائيش را در تنها دبستان قطب آباد گذراند اما در ضمن تحصيل در کنار مادر بزرگش که ؟؟؟ با مسائل ديني و اصول اسلام بود مختصري ؟؟؟ اسلامي آموخت.در سال 1345 به سن 18 سالگي وارد آموزشگاه گروهباني شد اما روحيه زور ناپذير او باعث شد که چندين بار دستگير و زنداني شود بالاخره بعد از بازداشت هاي مکرر و زندان هاي مجدد در تاريخ 15/ 8/ 1357 از ارتش اخراج شد او تازه به آزادي رسيده بود رهائي از قفس تنگ ارتش طاغوتي به فضاي باز انقلاب اسلامي به او جان تازه اي بخشيد او بدون گرفتن شغلي جديد به ياري انقلاب برخاست از هيچ کوششي دريغ ننمود و راهي را که با آگاهي انتخاب نموده بود آگاهانه تر ادامه داد روزهاي اول پيروزي انقلاب در خدمت کميته هاي انقلاب در آمد تا اين که سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پايه گذاري شد شهيد مصطفي رحيمي از اولين افرادي بود که وارد اين نهاد گرديد هنگامي که جاسوسان آمريکايي توسط دانشجويان مسلمان پيور خط امام به جهرم آورده شد در حدود بيست روز اول نگهداري جاسوسان که با مشکلات زيادي توام بود به عهده گرفت خاطرات درگيري ها و مبارزه ضد انقلاب.... از آن جمله درگيري اطراف فيروز آباد با خوانين را مي توان نام برد. همسنگر شهيد مي گويد مصطفي صبح 22 بهمن با تک تک بچه ها خداحافظي کرد و به سوي شهر آبادان روانه شد که ناگاه با ترکش گلوله تانک مجروح که توسط برادران اروميه به بيمارستان طالقاني انتقال داده شد همسنگر شهيد مي افزايد که مورخه 23/ 11/ 1359 ساعت 8 صبح او را به بيمارستان اصفهان اعزام نمودند اطلاعي ديگر از او نداشتم تا موقعي که از راديو شيراز ؟؟؟ ده شب مورخه 10/ 12/ 1359 خبر شهادت او به ما رسيد. روحش شاد و يادش گرامي باد
و لاتحسبن الذين قتلو فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون با درود و سلام به رهبر برزگ انقلاب و تمامى شهداى بخون خفته در راه حق و آزادى و سلام به همسر و فرزندانم كه آنها به گردن من حق دارند و سلام به پدر و مادر كه آنها نيز بگردن من حق دارند و من ناراحتم كه شايد نتواستم براى پدر و مادرم فرزند خوبى و براى همسرم شوهر خوبى باشم در هر صورت ازآ نها طلب بخشش دارم سلام به پدر عيالم كه حتى از پدرم هم گردن من بيشتر حق دارد خلاصه سلام به تمام قومان و خويشان. بدهكاريهاى من 1-آ قاى مهربان مبلغ يكصد و هشتاد هزار تومان كه ميتواند خانه را خودش بفروشدو بدهى مرابپردازيد 2- آقاى آتشى مبلغ شانزده هزار تومان 3-آقاى عسگرى هيجده هزار تومان و تمام وسايل چيزهاى كه دارم متعلق به زن و دو فرزندم ميباشد خواهش مىكنم كه تو مهناز نگذارى كه رامين و ليدا و فرزندى كه در راه دارى سخت بگذرد خلاصه براى آنها هم مادر و هم پدر باش و آنها را طورى تربيت كن كه متعهد به اسلام و فردى مفيد براى اسلام و جامعه باشند سلام به رامين و ليدا كه آنها را دوست دارم و خواهم داشت . از تمام دوستان و قومان طلب بخشش دارم و از خداوند بزرگ طلب آمرزش دارم خداوند همه را به راه راستهدايت فرمايد. والسلام 29/10/59