کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
04:08
محمدمرادپور

محمدمرادپور

فرزند ولی

تاریخ تولد
۱۳۴۰/۰۴/۱۹
تاریخ شهادت
۱۳۶۷/۰۳/۲۳
محل شهادت
تحصیلات
سیکل
محل تولد
شیراز
وضعیت تأهل
مجرد
بسمه تعالي
زندگي نامه سردار پاسدار شهيد حسين محمد مراد پور فرزند ولي متولد سال 19/4/1340 در شيراز داراي مدرک کارشناسي ارشد داخلي سپاه و کارشناسي الهيات آموزش عالي . متاهل داراي دو فرزند پسر از سال 1358 همکاري با سپاه و بسيجي به صورت افتخاري تاريخ ورود رسمي به سپاه سال 1361 تاريخ شهادت 24/3/1367 عمليات بيت المقدس 7 منطقه شلمچه تيپ زرهي ذوالفقار شهيد حسين محمد مراد در سال 1340 در خانواده اي به دنيا آمد که عليرغم آنکه پدر و مادرش بي سواد بودند اما از نظر سطح فکر داراي فرهنگ اسلامي و مذهبي بودند از نظر اقتصادي وضع خانواده تقريبا نزديک متوسط يا کمتر بود . پدر ايشان هميشه بر درآمد حلال بسيار تکيه مي کرد و عليرغم زحمت بسيار مزد کمي دريافت مي کرد . شهيد کودکي بسيار پر جنب و جوش بود در زمان درس خواندن در مدرسه ابتدائي به مسجد هم که نزديک منزل بود مي رفت و در کلاس آموزش قرآن شرکت مي کرد و علاقه بسياري به مسجد داشت . در سال 56 ـ 57 که انقلاب و حرکت مردم به رهبري امام خميني رحمه الله شروع شد در تمام فعاليتهاي انقلابي شرکت مي کرد بيشتر اوقات تا پاسي از شب بيرون از خانه و در فعاليتها و تظاهرات شرکت داشت خودش کليشه اي از عکس امام ساخته بود و با رنگ روي ديوارها نقاشي مي کرد و يا شعار نويسي مي کرد . بعضي اوقات از صبح تا شب در خبابانها در تظاهرات و زد و خوردهاي خياباني شرکت داشت و شب گرسنه به خانه مي آمد چند مرتبه نزديک بود که دستگير شود و به دست ماموران بيفتد ولي از معرکه جان سالم بدر برد . بعد از پيروزي انقلاب تا دو سال که مشغول تحصيل و اتمام دوره ي دبيرستان بود با سپاه همکاري داشت و در آنجا فعاليت مي کرد در سال 1359 به صورت بسيجي به جبهه رفت و بعد از مراجعت و اخذ مدرک در دوره آموزشي سپاه شرکت کرد به صورت رسمي در سال 1361 به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست که و به صورت تمام وقت در سپاه فعاليت مي کرد و حتي بيشتر شبها به منزل نمي آمد شهيد در سال 1361 ازدواج کرد و زندگي مشترک خود را آغاز کرد بعد از مدتي از آنجا که به تحصيلات و علوم ديني علاقه بسياري داشت جهت ادامه تحصيلات به قم و در دانشگده اي که زير نظر سپاه پاسداران بود اعزام شد و با همسرش به قم رفتند . خانواده خود شهيد يعني ايشان و همسرش داراي فرهنگ غني اسلامي و سطح فکري بسيار بالايي بود و از نظر اقتصادي همان حقوقي را که از سپاه دريافت مي کرد وضع خود و خانواده را در قم با منزل کرايه اي مي گذراند . يک دوچرخه داشت که وسيله اياب و ذهاب ايشان بود و بيشتر کارهاي خود را با همان دوچرخه انجام مي داد . ايشان فردي بسيار خوش اخلاق و بشاش و خنده رو بود . بردبار و صبور و کم حرف و در عين حال با دوستان و خويشان بسيار ملايم شوخ طبع و با ادب بود تبسم حاکي از محبت و دوستي هميشه بر لبانش متقش بود . بسيار مومن و معتقد و با ايمان و متعبد بود و واقعا مقلد امام بودند پايبند به احکام اسلامي اهل دعا و ذکر و نماز جمعه و جماعت بود . از خصوصيات بسيار بارز ايشان اين بود که همه واجبات را در موقع دقيق خود انجام مي داد نماز را حتما هر طور که بود با جماعت و اول وقت با جماعت به جا مي آورد شرکت در نماز جمعه را حتما سفارش مي کرد . نمازهاي مستحبي را همه مي خواند از جمله نمازهاي نافله و نماز شب . روزه را هميشه مي گرفت اعمال ديگر را نيز همه دقيق انجام مي داد . از نظر اجتماعي فردي با ادب و با فکر بود و هميشه احساس مسئوليت مي کرد هر جا اشتباهي از کسي سر مي زد در وقت مناسبي در جايي خلوت به او گوش زد مي کرد . همه را نصيحت مي کرد . در رابطه با والدين ، خانواه و دوستان فرد متواضعي بود رابطه خوب و گرمي با دوستان داست . ايشان در قم درس مي خواند و هر وقت به شيراز مي آمد اول خدمت پدر و مادر پير خود مي رسيد و از احوال آنها جويا مي شد و به آنها بسيار محبت مي کرد و در عرض چند روزي که در شيراز بود به همه سر مي زد و احوالپرسي مي کرد وقتي از قم به شيراز مي آمد غالبا ماموريت مي رگفت و به جبهه مي رفت و يا اگر مدتي در شيراز بود يا مرخصي داشت در کمک به خانواده کوتاهي نمي کرد و به اقوام و خويشان و دوستان سر مي زد و در مناسبتهاي بزرگداشت شهدا و يا اگر جشن بود پيش مي آمد از خطاطي و يا نقاشي يا هر کاري ديگري که مي توانست کمک مي کرد يا به تبليغات سپاه مي رفت چون به نقاشي و خطاطي و طراحي وارد بود به آنها کمک مي کرد . وقت خود را در زمان تحصيل بيشتر به مطالعه و تحقيق مي گذراند و در منزل با اهل خانه و بچه ها خيلي مانوس بود و گاهي طراحي و نقاشي مي کردند اما بيشتر اوقات به مطالعه و تحقيق مي پرداختند . در زمينه هاي ورزشي و تربيت بدني هم در مسابقات فوتبال داخلي بين برادران سپاه معمولا شرکت داشتند . نسبت به امام عشق مي ورزيد وقتي از امام حرف مي زد چهره اي بسيار با افتخار داشت هر وقت هر مسئله اي پيش مي آمد مي گفت بايد ديد که امام چه مي گويند و فرمان امام چيست مقلد راستين امام بود آماده خدمت در راه امام بود . از اول انقلاب تاکيد بر پيروي از امام را داشت تا آخر که به جبهه مي رفت همچنين در وصيت نامه خود تاکيد بر آن داشت از امام به عنوان رهبري جهاني ياد مي کرد و او را فراتر از زمان و مکان و حال مي دانست نسبت به امام دلباخته بودندو بالاتر از اطاعت و عاشق بودند . ايشان از اول و هر چه بياد هست هميشه پيرو خط واقعي امام امت بود و بعد از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي که گروهکها يکي يکي خصومت و نيت خود را نسبت به انقلاب اسلامي و رهبري نشان مي دادند ايشان هميشه هوشيار بودند و خط صحيح را به همه خاطر نشان مي کرد . وقتي که گروهکها در خيابانها بر عليه انقلاب اسلامي و رهبري و حزب الله وارد عمل شدند ايشان نيز به همراه ديگر مردم حزب الله به مقابله با آنها پرداختند و يک بار نيز در اوايل ورود به سپاه نيز در يک درگيري مسلحانه در کوههاي نزديک به فيروزآباد که ضد انقلاب آن منطقه با سپاه داشت شرکت داشت و خلاصه نسبت به آنها موضع گيري سختي داشت . در سال 1366 در مکه خواهر ايشان نيز در تظاهرات برائت از مشرکين به فيض شهادت نائل آمد که ايشان با روحيه ي بالايي با اين مسئله برخورد کرد و به همه روحيه مي داد و باعث دل گرمي همه بود و قبل از تشييع جنازه يک تابلو بسيار زيبا درباره ي برائت از مشرکين و شرکت زنان در اين راهپيمائي را کشيد که در تشييع جنازه جلو مردم باشد و خود مي گفت که نمي دانم چه وقت من نيز به آرزوي خود که شهادت است مي رسم . از ايشان هميشه مي شنيديم که همه را از غيبت پرهيز مي نمود و خيلي به نماز اهميت مي داد و موقع خداحافظي و رفتن به جبهه مي گفت براي رضاي خداوند به جبهه مي رود خيلي سفارش پشتيباني از رهبري و انقلاب را مي کرد مي گفت در برابر خانواده شهدا خجالت مي کشم که ممکن است نتوانيم راه شهيدانشان را ادامه دهيم و پاسدار خون شهدا باشيم . آخرين باري که به جبهه مي رفت حالت روحاني او بسيار مشهود بود در يک عالم به خصوص غوطه ور بود مانند کسي که به سوي اميدش مي رود به سوي مکاني بسيار خوب مي رود و دلش به حال ديگران مي سوزد که نمي توانند با او بردند يکي از همرزمانش تعريف مي کرد و مي گفت شب عمليات نامه اي از خانواده اش به دست او رسيد نامه را باز نکرد از او پرسيدم و گفت مي ترس چيزي در نامه نوشته باشد که در عزم من خللي ايجاد کند . باشد بعد از عمليات دوستش مي گفت :در وقت رفتن به عمليات در جمع ما صحبت از برگشتن از عمليات شد که چطور از عمليات برگرديم يکي مي گفت که دلش مي خواهد سالم برگردد و ديگري مي گفت دلم نمي خواهد اسير شوم يکي مي گفت دلم مي خواهد شهيد شوم از حسين پرسيدم که تو چطور مي خواهي باشي گفت من رضاي خداوند را مي خواهم هر چه را که او مي خواهد من نيز راضي هستم به رضاي او . لباس خرم سپاه را شسته بود و آن را زير پتو گذاشته بود تا شکل صاف و اتو زده به خود بگيرد و مرتب باشد در وقت رفتن به عمليات آن را پوشيد و گفت مي خواهم اگر خداوند خواست من به فيض شهادت نائل شدم در لباس مقدس و به افتخار سبز سپاه باشيم . ؟؟؟؟ ديده نمي شد که وقتي به جبهه مي رفت با روحيه بسيار بالا در جبهه شرکت مي کرد و هميشه روحيه شهادت طلبي داشت چندين بار به جبهه اعزام شده بود يک نوبت به صورت بسيجي دفعات بعد به عنوان پاسدار که از طرف سپاه ماموريت مي گرفت و اعزام مي شد . در مناطق جزيره مجنون ، منطقه فاو و در عملياتهاي فتح تنگه کورک در کردستان و عمليات کربلاي 5 و عمليات والفجر 10 و عمليات بيت المقدس 7 نيز شرکت داشت که در آخرين عملياتش بيت المقدس 7 بود و در تاريخ 24/3/1367 به فيض شهادت نائل آمد و به ديدار حق شتافت و به آرزوي خود رسيد . در خانواده و خويشان به او مانند يک منبع از علم و تقوي نگاه مي کردند که شهادت ايشان بسيار سنگين و غير قابل باور بود با اينکه انتظار مي رفت ولي با اين حال فقدان ايشان بسيار ضربه سختي براي همه بود و اثر آن اين بود که همه را مصمم تر و کوشاتر در جبهه و انقلاب کرد . ايشان در زمينه هاي نقاشي و طراحي و خط علاقه داشتند و تخصص داشتند و آثار باقي مانده از ايشان تعدادي نقاشي و طراحي است که در دست اقوام و خويشان است و کتابي نيز به عنوان پايان نامه نوشته اند که صفحه بندي و خط بسيار زيباي خودشان است که در دانکشده اي که تحصيل مي کرد عنوان يادبود و آثار شهيد نگهداري مي شود . با نام توحيد . در سپاه نيز آثار بسيار داشته که متاسفانه به علت عدم نگهداري درست از بين رفته است و همچنين چند تابلو هم در موزه شهداي شيراز نگهداري مي شد که به علت نامعلومي آنها مفقود شده است مخصوصا يک تابلو يک متر در يک و نيم متر که به مناسبت شهادت خواهر ايشان در مکه معظمه کشيده که در موزه مفقود شده است . صحبت آخر اينکه : همه را به تقوي و دينداري دعوت مي کنيم اميدواريم که راه و ياد و خاطره شهيدان هميشه زنده نگهداشته شود و همه فراموش نکنند که چه بهائي سنگيني براي نگهداري از انقلاب اسلامي و پشتيباني از ولايت فقيه داده ايم بايد در راه آنان قدم برداريم از فرهنگ منحط بيگانه پرهيز کنيم و روي به فرهنگ اصيل و روح بخش و حيات بخش اسلام بياوريم و براي جامعه و جهان هميشه الگو باشيم توسل به ائمه اطهار عليه السلام را فراموش نکنيم .پشيمان مستضعفان باشم و براي پيشرفت انقلاب اسلامي کوشش نمائيم دعا کنيم و آماده ظهور حجت خدا باشيم .والسلام
بسم الله الرحمن الرحيم .الحمدلله رب العالمين واشهدان‌لااله الاالله وحده لاشريك له واشهدوان محمدعبده ورسوله واشهدوان اميرالمومنين علياولى الله وابناته المعصومين حجج الله واشهدوان الجنته والنارحق وان الساعته اتيته لاريب فيهاوان الله يبعث من فى القبورعليه توكلت اليه اغيب . حمد مى كنم خداوند پروردگار عالم را شهادت مى دهم اينكه هيچ معبودى جز ذات مقدس تو نيست و شريك وهمتايى ندارد وشهادت
مى دهم كه براينكه حضرت محمد (ص ) بنده ورسول اوست وامير مؤ منان على (ع ) ويازده فرزندش اولياء الهى ووصى رسول الله و حجة خدايند بربندگانش وشهادت مى دهم كه بهشت وجهنم حقند وآمدن قيامت حتمى است وشكى درآن نيست وخداوند متعال تمام مردگان رازنده خواهد كرد به اوتوكل مى كنم وبسوى او باز
مى گردم اين حقير وظيفه خود مى دانم دراين لحظات مطالبى را به عرض خانواده وبازماندگانم برسانم چرا كه ممكن است بنا به تقدير معبودم اين لحظات فراموش نشدنى آخرين فرصتهايى باشد كه بتوان‌آخرين‌ره
توشه هاى ديار باقى را برچيد لذا دراين لحظات وروزهاى پايانى وقت آنست كه ازخداوند بخواهم كه اين وجود سراپا ناقص وآلوده به گناهانم را با پذيرش توبه ام پاك گرداند ومرا درصف توبه كنندگان واقعى قرار دهد . خداوند ا من درتمام عمرم بجز خوبى ازتو به ياد ندارم وجز لطف وكرمت چيزى نديدم آيا درمقابل اينهمه لطف وكرامت تو چه بايد كرد و بجز نافرمانى وسركشى هيچ وهمواره تا همين لحظات درغفلت . خداوندا عنايت ولطف تو نسبت به اين بنده غافلت بسيار بوده تاآنجا كه مرا درنظر ديگران آنطور جلوه داده اى كه فكر مى كنند من آدم خوبى هستم وفكر مى كنند من مؤمنم اما خدايا خودم ازحال خودم خوب خبر دارم وتو ازحالم به خودم آگاهترى لذا خداوندا اين توبه نامه ام را بپذير خدايا اگر روزها بنشينم وازلطف وكرمت بنويسم قادر نيستم كه متذكر آنهمه لطف وكرامت باشم وفقط خودم را خسته كرده ام چرا كه هرلحظه ازعمرم كه مى نگرم كرامتى تازه مى يابم ودليل آنهم همين حضور درجبهه است كه بارديگر به من عنايت فرمودى اما مثل اينكه اين بار با دفعات قبل فرق مى كند خداوندا دراين لحظه تنها كارى را كه درقدرت خود مى بينم اين است كه بگويم شكر ازاينكه مرادراين راه قرار داده اى شكر مى كنم ازاينكه توفيق حيات دردورانى را دادى كه حكومت اسلام برقرار است شكر مى كنم ازاينكه نعمت چنين انقلابى را به ملت مادادى شكر مى كنم ازاينكه نعمت اين چنين رهبرى را بما دادى شكر مى كنم ازاينكه توفيق حضو ر درسپاه را به من عطا فرمودى شكر مى كنم ازاينكه رضايتا به اينجا و اين لحظه رسيده ام شكر مى كنم ودرپايان اگر كارى ازدستم ساخته باشد جهت قدردانى ازنعمات بيكران انجام خواهم داد كه تو شايد همين جا بى ارزش باشد كه دراين لحظات تنها دارائيم است خدايا اين جان بى ارزش را ازما قبول فرما . واما سخنى چند با بازماندگاتن دارم براستى كه اگر درزندگيتان توفيق وپيشرفت
مى خواهيد بايستى زندگيتان را ازاين حالتى كه داريد تغيير دهيد سعى كنيد مقدارى بيشتر به زندگيتان رنگ خدا بدهيد واين ممكن نيست مگر اينكه چند مسئله را مد نظر داشته باشيد يكى اينكه سعى كنيد درزندگى اول به واجبات وتكاليف شرعيتان اهميت بدهيد على الخصوص به نمازتان واهميت دادن به آن ممكن نيست مگر اينكه دراول وقت وحتى المقدور به جماعت برقرار شود ديگر اينكه درزندگى خود اخلاص داشته باشيد وكار را تنها براى رضاى خدا بجاى آوريد فكر اين را نكنيد كه اگر من فلان كار را مثلا انجام دهم مردم خوششان نمى آيد يا مثلا فلانى خوشش نمى آيد اينگونه فكر كردن رياست وريا هم شرك است وشرك هم ازگناهان كبير ه است كه خداوند وعده آتش نسبت به آن داده است تلاشتان اين باشد كه اصلا درزندگيتان گناه نباشد اگر بدانيد كه انسان ازطريق همين دورى ازگناه به‌كجاها مى ر سد براى هيچ كدامتان گناه د رزندگى اش رخ نخواهد داد وازطريق ؟؟؟ ودورى از گناه چنان معنويت ونورانيتى دردل ودرون انسان ايجاد مى شود كه قلم ازوصفش عاجز است وفقط انسان بايستى خدا خود برود تا بتواند درك كند تمام گرفتاريها ى ما ازهمين گنا هانمان است ديگر اينكه توصيه مى كنم درهرحالى عشق به ولايت وامام داشته باشيد وارزش اين انقلاب را بدانيد كه امام زمان (عج) ناظر براين انقلاب است تاحد امكان درصحنه حضور داشته باشيد مجالس دعا را فراموش نكنيد ومخصوصا سعى كنيد نماز جمعه ترك نشود . سخنى دارم با پدرومادرعزيزم كه اميدوارم مراحلا ل كنيد واقعا خودم مى دانم كه فرزند خوبى نبودم وحق شما را بجا نياوردم اگر من به اين راه قدم گذاردم وبه اينجا رسيدم خودم را مديون تربيت شما مى دانم خدا شاهد است كه ازخودم شرمنده هستم چطور مى توانم درقيامت به روى شما نگاه كنم درحالى كه اصلا درزندگيم آنطور كه شايسته بود شما خدمت نكردم اميدوارم مراببخشيد تا خدا هم مرا ببخشد خوشحال باشيد كه فرزندتان درراهى قدم گذارده كه رضايت خدا درآن راه است واين راه راه پيامبر (ص ) وائمه معصومين ( صلواة الله عليه اجمعين ) است وافتخار كنيد كه فرزندتان راه امام حسين (ع) را برگزيد وحتما شما درقيامت درمقابل حضرت زهرا (س) سرافراز هستيد كاش فرزندانم هم سنشان به حدى بود كه مى توانستم آنهارا هم بياورم وبه پيشگاه ابا عبدالله تقديم كنم چه افتخارى دردنيا مگر مى توند ازاين بالاتر باشد كه مسلمانى فرزندش را تقديم اسلام كند بخدا وقتى چشمم به خانواده هاى شهدا مى افتد خجالت مى كشيدم وبه خودم مى گفتم خدايا آيا درخانواده ما اين لياقت نيست كه جزء خانواده شهدا باشند ؟
درهرصورت اميد دارم كه خداوند برشما صبرواجر بسيار عطا فرمايد . تقاضايى كه ازكليه زنان وبخصوص ازخواهرانى كه درنظام حكومتى اسلام زندگى مى كنند دارم اين است كه به حجاب خود بيش از پيش‌اهميت بدهند سعى كنيد كه حجابتان بگونه اى باشد كه سرمشق براى دخترانتان باشيد آن‌طور عمل كنيد كه وقتى فرزندانتان به شماها نگاه كنند در س بياموزند آن‌ها هرچيزى را درمرحله اول ازمادران خود ياد مى گيرند شما سعى كنيد خودتان را خوب بسازيد تا آنها همه خوب بار بيايند اگر خداى نخواسته يكى ازشما باعث شود كه فرزندش با روحيه مدگرايى وبا فكر غلط (خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو ) بار بيايد فرداى قيامت اول كسى كه باز خواست خواهد شد مادرش مى باشد آخر ما تا كى بايستى با روح تقليد گرى وچشم وهم چشمى گرى زندگى‌كنيم ومثلا تافلان لباس يا فلان روسرى وفلان كيف وكفش مد شد ازترس اينكه مبادا مردم فكر كنند كه مانداريم كه بخريم يامثلا متجدد وامروزى نيستيم ويا مثلا بى سليقه وامل هستيم و زود برويم وبرديگران درخريدش سبقت بگيريم اين افكار افكار احمقانه اى است اين گونه زيستن عين غفلت وبى خبرى است آخر مگر چه اشكالى دارد كه يك زن با مرد مسلان هم خوش لباس ومنظم ومرتب ومعطر باشد وهم ازاين چشم وهم چشمگيريهاى كوركورانه تبعيت نكنيد ومتأسفانه اين مرض دامن خيلى ها را گرفته ودوروبرمان ازاين افراد كه تمام انگيزه شان اززندگى جز همين مسائل چيزى نيست پر است واين كه انسان خوش لباس ومنظم باشد هيچ منافاتى ندارد به اينكه انسان خودش را دراين گونه تقليد ها ى غلط دارد نكند اين دو نبايد با هم جمع شود اصلا اسلام همين را ازمسلمين مى خواهد اگر ما مى بينيم كمتر به اين مسئله اسلامى عمل شده ا ين را نبايستى بپاى اسلام بگذاريم كه اين نقص ازخودمان است اسلام اززنان مسلمان مى خواهد كه هركدام درهر سطحى كه زندگى
مى كنند با آبرو وحيثيت زندگى كنند وخوش لباس ومنظم وبا نظافت باشند ودرعين حال خود را ازچشم نامحرم بپوشند ونگذارند مشتى جوان اوباش وچشم هرزه با نظر سوء به آنان نظر كنند زيبائيها وزينتهاى زن متعلق به شوهراوست نه متعلق به نامحرمان كوچه و بازار ومتأسفانه بعضى كوته نظران غافلان ازخدا اين مسئله را با
بى بند وبارى و لا اباليگرى اشتباه گرفته اند . زنان مسلمان بايستى دراين مسائل به بالاترازخود نگاه كنند ببينند كه چقدرعقب هستند نه به زير دست خود نگاه كنند وببينند كه جلوهستند به معناى ديگر نگاه كنند ببينند چقدر اززنان باعث وبا حجاب عقب ترند وخودرا اصلاح كنند نه آن‌كه به زنان بد حجاب كوچه وبازار نگاه كنند وخودرا با آنهامقايسه كنند وبگويند كه خدارا شكر كه ما اينطور نيستيم ودلشان به عمل خودشان خوش باشد وغافل ازاينكه همين فكر را شيطان به دلها القاء مى كنند . واما طاهره همسر عزيزم ازتو نيز جز خوبى بياد ندارم توهم درزندگى بامن درمظلوميت تمام دركنارم بودى وبا تمام سردى وگرميهاى زندگيمان ساختى چرا كه ازروزى كه با هم ازدواج كرديم تورا به شهرى غريب بردم ودور از خانواده وفاميل با سختيهاى زندگيمان سازش كردى اما گاهى نديدى كه لب ازروى شكوه وشكايت بگشايى خداوند بتو صبر واجر بدهد اميدوارم كه بديهاى مرا هم ببخشى وصبر را پيشه خود كنى كه خداوند همواره با صابران است شما ودو فرزندانم را به خداوند مى سپارم وايمان دارم كه خداوند حافظ شما هاهست . دراينجا سخنى با دو پار ه تنم مهدى وعباس دارم نمى دانم با چه زبانى با شما سخن بگويم ونمى دانم كه چه زمانى متوجه اين جملاتم
مى شويد اما دلم مى خواهد اگر خودم نيستم اما اين جملات رابرايتان به يادگار بگذارم عزيزان دلبندم اولين چيزى كه شماها درآينده بايستى به آنها افتخار كنيد اين است كه شما فرزندان شهيد هستيد بدانيد كه پدرتان به يارى دين خدا رفت وبراى دين خدا جنگيد وبراى دين خدا كشته شد نگذاريد كه كسى به شما به ديده يتيم بنگرد وبگوييد كه ما فرزند شهيديم وبه اين افتخار مى كنيم واميدوارم كه شما هم همين راهى بياييد كه من رفتم وازپدرومادرم وبرادرم محمد آقا مى خواهم كه انشاءالله شما را به همين مسير راهنمايى كنند عزيزانم بدانيد كه رمز موفقيت شما دراطاعت ازخداست وسعى كنيد كه نمازتان ترك نشود ومسجد را ترك نكنيد شما را بخدا مى سپارم دراينجا چند تقاضادارم كه اميدوارم كه به آن‌ها عمل شود وبرادرم محمد رحمت اينكار را بكشند درحدو د 56 روز روزه بدهكارم كه برايم قضايش را بدهيد بگيرند و 2 ماه نماز هم بدهيد برايم بخوانند وپولش را هم از پول خودم مقدارى كه مانده استفاده كنيد بدهكارى چيزى ندارم بجز مقدار 10 هزارتومان كه به مادرم بدهكارم . تقاضا دارم ازطرفم ازتمامى فاميل طلب حلاليت نماييد و ازخداوند برايم طلب مغفرت نماييد والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته حسين محمد مرادپور 8/12/ 65