بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه برادر شهيد گرام پژمان : شهيد پژمان در سال 1345 در روستاي کبک آباد فسا در يک خانواده مذهبي به دنيا آمد و از همان دوران کودکي همراه با پدر و مادرش در کار کشاورزي تلاش همه جانبه را داشت و هيچگاه از کمک و مساعدت به پدر تا آخر عمر کوتاهي نکرد اين صفت خوب خدايي از صفات بارز اخلاقي اين شهيد بزرگوار بود دوران تحصيل ابتدايي را در زادگاه خود به اتمام رسانيد و به علت مشکلات زندگي نتوانست تحصيلات خود را ادامه دهد و با يک بينش ؟؟؟مذهبي و ديد سياسي که در چهره او ديده مي شد جهت رفع اين مشکلات کار کردن که حرفه بزرگان و اولياء بوده با دلسوزي هر چه تمام تر شروع کرد و آن موقع مقارن با شروع حرکت انقلاب اسلامي به رهبري عظيم الشأن حضرت امام خميني بود که تظاهرات و راهپيمايي هاي و مخالف با دستگاه طاغوتي چهره ديگري به اين مملکت اسلامي شرکت داشتند و از جمله اين شهيد بزرگوار که در فکر انقلاب بود گوش به فرمان و منتظر دستور امام بود که چه فرمان مي دهند او سخن حضرت امام پيوسته در نظر داشت که فرمود : ((عزيزانم به سلاح و صلاح مجهز شويد و از مملکت اسلامي خود دفاع کنيد )) و هيچگاه از اين سخن روح بخش امام امت غافل نبود تا اينکه پس از پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي به منظور دفاعي مقدس در برابر تجاوز دشمن کافر عاشقانه خود را به پادگان امام حسين عليه السلام رسانيد و پس از طي دوران آموزشي در سال 1361 جهت مقابله با کفار بعثي راهي جبهه حق بر عليه باطل شد در عين خوش به پاسداري از دين و مملکت اسلامي پرداخت ، شهيد پژمان نه تنها هدف فقط مقابله با دشمن بود بلکه ايده و منظورش پس از رسيدن به لقاءالله و ملاقات با پرودگار بزرگ بود که پيوسته ميگفت من لباقت شهادت را ندارم دلم مي خواهد شهيد شوم از خدا بخواهيد که در بستر نميرم و در حين خدمت باشم و مملکت اسلامي جان سپارم . شهيد داراي اخلاق حسنه و خوش برخورد چه با خانواده و چه با ديگران بود نماز را گاهي ترک نکرده و هميشه مقيد به اول وقت به جا آوردن آن بود و اينها ابعاد روحي و فکري ايشان بود که او را به مقام رزمندگي و پيکار و شهادت رسانيد . پس از اتمام مأموريتش در جبه عين خوش و ديدار با خانواده و همراهي با آنان در تاريخ 27/9/62 مجدداً به جبهه اعزام اعزام و مدت 3 ماه در تنگه هرمز به پاسداري از مرز آبي جمهوري اسلامي پرداخت و تا خود را به خانواده رسانيد با پدرش به کار پرداخت ولي از آنجا که دلش پيوسته در جبهه ها بود در سال 63 راهي جبهه هاي آبادان شد و همراه با ديگر رزمندگان عزيز اسلام ، در آنجا به دفاع و حراست از اسلام و مسلمين پرداخت گرچه در اين سفر نيز مترصد شهادت بود ولي از آنجاييکه بايستي قبل از شهادت خود را مهيا سازد و با استقامت از پيشگاه بزرگاني همچون امام هشتم عليه السلام توشه برگيرد با خانواده اش در تابستان 63 به زيارت آن امام مشرف و از وجود مبارک بهره برداشت و پس از 17 روز به خانه اش برگشت و تا آخر سال در کنار پدر و مادر و دوستانش به سر برد در اين مدت با چهره اي شاد و متبسم و مهياي شهادت با آنها برخوردي نيکو داشت و به ديدار قومان و خويشان و دوستان در خانه شان مي پرداخت سال 64 به پايان خود و عمر کوتاه اين شهيد عزيز به اعلي درجه خود مي رسيد که 2 بار پشت سر هم يکي در تاريخ 6/9/64 نائل آمد و در بستر پر طراوت خون و آزادگي و عشق و ايمان همراه با ديگر برادران جان بر کفش آرميدند روحش شاد و راهش پر رهرو باد که او نيز عقيده داشت و عين وصاياي او به حساب مي آمد تقواي الهي را فراموش نکرده و در تمام کارها و گفتار و رفتارتان متقي باشيد درود بر امام خميني سلام بر شهيدان . والسلام .