کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
14:16
حیدر جوکار

حیدر جوکار

فرزند عباس علی

تاریخ تولد
1343/06/02
تاریخ شهادت
1362/12/15
محل شهادت
کوشک
محل تولد
فارس - کازرون -دریس
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش و گلوله
نوع خدمت
سپاه
عضویت
کادر ثابت
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه برادر شهيد حيدر جوکار دريسي . پاسدار شهيد حيدر جوکار در سال 1343 در روستاي دريس در خانواده اي مذهبي متولد گرديد و تا سوم متوسطه به تحصيل ادامه داد . قبل از اينکه وارد ارگان مقدس سپاه پاسداران شد دوباره به جبهه اعزام شد . بار اول مدت سه ماه در کردستان در جبهه ، نوسود و بار دوم در حمله آزادي بستان شرکت داشته در تاريخ 14/1/61 با برادر محمد (شهرام ) به عضويت سپاه پاسدارن انقلاب اسلامي کازرون در آمدند که پس از طي دوره مقدماتي آموزش سپاه مستقيماً به همراهي ديگر برادران عازم جبهه شدند و در حمله رمضان شرکت نمودند . بعد از حمله رمضان شرکت نمودند بعد از حمله رمضان که يار عزيز خود را يعني محمد را از دست داده بود که مفصلاً در مورد آن ، شرح داده خواهد شد به سپاه پاسدارن کازرون مراجعت نموده که بلافاصله درگيري آن ؟؟؟ مشهور الله قلي خان پيش آمد و در اين درگيري نيز شرکت کرد پس از اين جريان يعني در تاريخ 25/7/61 به منظور حفاظت از بيت امام به مدت 6 ماه در آنجا انجام وظيه نمود . اين مدت براي شهيد يک غنيمت معنوي که شمرده مي شد و پس از طي اين مدت بلافاصله درخواست اعزام به جبهه نمود چون اشتياق برادران سپاه براي جبهه زياد بود بين آنها قرعه کشي کردند که اسم شهيد حيدر هم جزء افرادي بود که قرعه به نام شان درآمده بود بيرون آمد که مدت آن سه ماه بود که در خلال اين دوره براي مدت 10 روز به مرخصي آمدم که هم زمان با سالگرد 22 بهمن بود و در مانور آزادي قدس شرکت کرده اما چون هواي ديگري در سر او بود هنوز مرخصي او به پايان نرسيده بود که عازم جبهه گرديد و پس از اتمام مدت سه ماه در جبهه دوره اش را تمديد کرد و قرار بر اين شد که سه ماه ديگر در جبهه بماند . 4 روز قبل از حمله خيبر براي 15 روز به مرخصي آمد چون فهميد که حمله نزديک است پيش از دو روز نماند و به جبهه رفت و در عمليات خيبر يک روز در خط که بودند او و يارانش با واقعه اي بس خطر مواجه شدند به طوري که خمپاره به سنگر آنها اصابت مي کند و تمام يارانش شهيد مي شوند و حيدر چندين ساعت زير آوار مي ماند که بعد او را نجات مي دهند و دوستانش اقرار مي کردند که حيدر بايد در آن سانحه شهيد مي گردد ولي گوياست تقدير چيز ديگر يا وقت معين ديگري را براي او رقم زده بود که مصداق بارزش کلام خدا مي باشد . هر رنج و مصيبتي که در زمين ( از قحطي و آفت و فقر و ستم ) يا از نفس خويش به شما رسد در کتاب لوح محفوظ پيش از آن که در دنيا ايجاد کنيم ثبت است و خلق خدا بر آن آسان است و در اين ماندن ها و اقامت ها در جبهه روز به روز پاک و پاکتر مي گرديد . گر چه پاک و زلال بود اما عطش در خالص تر شدن در بوته آزمايش گداخته تر شده است . زيرا در مدار عشق قرار گرفته بود سر از پا نمي شناخت شعله عشق به خدا ، عشق به امام ، عشق به کربلا ، عشق به حسين (ع) ، بالاخره عشق به شهد شيرين شهادت سراپاي وجودش را فراگرفته بود و از بارقه نور عشق بود که يک لحظه از زمان و مکان گذشت و در برابر کانون نور قرار گرفت و به جهان معرفت ، به جهان زيبائي و به جاودانگي رهنمون شد ، گرچه ظاهراً آرام و ساکت به نظر مي رسيد ولي ؟؟؟ عمق وجودش شور و ولوله اي ديگر داشت . پر حرف و پر مدعا نبود روز به روز به سمت شوکت سوق داده مي شد . زيرا اصولاً شأن روح هاي بزرگ اين بوده است که از تنهايي و سکوت لذت مي برند و با صمت و سکوت مألوف بود . حيدر خود را در زيباترين منظره ديده بود که در وجود خودش ، در کنار خودش ، مي نشست و خود را تحمل مي کرد در زيبائي درون خود غوطه ور بود ؟؟؟ در خود نمي ديد که با پر حرفي و با پر مدعائي آن را پر کند و نيازي به عرضه کردن خود به ديگران نمي ديد . بالاخره سکوت معنادار او که يکي از صفات بارزش بود حاکي از آرامش قلب و طمأنينه خاطرش بود به خاطر ازدياد و فروتي ايمان و يقيني که نسبت به خداي خود داشت مجموعه صفاتي الهي و ملکوتي که در او تبلور شده بود چنين گواهي مي داد که او قبل از شهادت خود شهيدي متحرک ، است زيرا جلوه اي الهي کرده بود فکرش هرزه گر نبود و ذهن و انديشه اش مخزن لطف و اسرار خدا بود و بر غير خدا اشتغال نداشت ، وجودش در هر آن و هر لحظه ثمربخش بود و در اين نهال به بار نشسته ميوه مي داد از هيبت و صلابت معنوي که داشت افرادي که پايبند به اخلاق اسلامي نبودند در نزد او ظاهر را حفظ مي نمودند از دوران کودکي تا هنگام شهادت دوستان و آشنايانش نديدند که يک بار قسم بخورد و به جاي سوگندهاي متعارف و معمولي در جواب تکيه کلام او کلماتي از قبيل باور مي کني و يا بي خوشي و غيره بود از همان کودکي چهره اش استثنائي بود به مسجد و محراب روي آورده بود تو گوئي آهنگ لطيف و پر جلال حقيقت را از اول شنيده بود و هر وقت يادي و خاطره اي از شهيد حيدر جوکار در ذهن جلوه گر مي شود . بلادرنگ محمد جوکار در کنارش تجلي مي کند زيرا در دو جسم و يک روح بودند در دو کالبد و هم خصلت ، دو همرزم ، دو سپاهي نوجوان ، دو شمش اخلاص ، دو آهوي قشنگ ، دو ارمغان فرستاده از بهشت ، دو پيچيده در حرير حياء ، دو اسطوره ايمان و تقوا ، دو اقيانوس محبت زماني که هر دو عزمشان را جزم کردند و وارد ارگان مقدس سپاه پاسداران شدند بوي فراق مي دادند موجودي ديگر شده بودند هنگامي که در پادگان امام حسين شيراز مهياي رزم بودند ، گاهي به زادگاهشان دريس سري مي زدند فضاي دريس از عطر وجودشان معطر مي کردند عطر دو موجود که در پشت پرده اسرار قرار گرفته بودند . مقرشان حسينيه بود بچه هاي ده که چندين نفر آنها به کاروان شهداء پيوستند در حسينيه از شمع وجودشان بهره ها مي گرفتند تا اين که بعد از مدتي رو به سوي بوم عشق نهادند ، عازم کوي يار گرديدند قدم به ميدان مقدس جبهه نهادند و هر دو در عمليات رمضان شرکت کردند . سرانجام در تاريخ 25/12/62 مدال سرخ خونين شهادت چون گل سرخ شقايق سينه اش را مزين کرد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .