بسم الله الرحمن الرحيم : قسمتي از زندگي نامه شهيد بي پيکر علي اکبر عبدالهي : برادر علي اکبر عبدالهي در سال 1338 در خانواده اي فقير ولي مذهبي در صغاد ديده به جهان گشود . از همان دوران کودکي پدر و مادرش چنان او را پرورش دادند که در سن پنج سالگي به اصول و فروع دين آشنا شده بود . و - نمازهاي يوميه اش را در اول وقت مي خواند . در سن هفت سالگي جهت کسب علم راهي مدرسه شد و با موفقيت کامل کلاس ششم را به پايان رسانيد و با وجود مشکلات مالي و خانوادگي براي ادامه تحصيل به آباده رفت . و در هنرستان مشغول ادامه درس شد ، ولي به دليل فقر بيش از حد نتوانست دوران هنرستان را سپري کند . و در سال 1356 پدرش - دار فاني را وداع گفت و مسئوليت خانواده به عهده او افتاد . برادر شهيد در دوران انقلاب و حتي قبل از آن فعاليت هاي چشم گيري داشت و يکي از هم ياران و هم کاران صديق و باوفاي شهيد حاج محمد رضا نيري بود . و فعاليت هاي زيادي عليه فساد و عليه مواد مخدر داشت . و بارها از طرف قاچاق چيان مورد تهديد قرار گرفت . اما در اين راه از هيچ فعاليتي دريغ نداشت . و پس از وقوع جنگ تحميلي بارها براي لبيک به نداي امام راهي صحنه هاي نبرد حق عليه باطل شد . و در عمليات هاي فتح المبين خيبر ، بدر شرکت نموده و در عمليات کربلاي 10 به ديدار يار شتافت ، - روحش شاد و راهش پر رهرو باد . در ضمن همان طوري که برادر عبدالهي در وصيت نامه خود ذکر کرده ، اين برادر به دليل بعد معنوي قوي که داشت از جريان شهادت خود و چگونگي آن اطلاع داشت و مدت هاي زيادي بود که انتظار لقاي دوست را مي کشيد . و چند سخني از همسر شهيد بي پيکر علي اکبر عبدالهي : اينجانب همسر شهيد علي اکبر عبدالهي در سال 1364 با ايشان ازدواج نمودم . در مدت کوتاه زندگي پربرکت با ايشان که حدود پانزده ماه بيش نبود توانستم از فيوضات معنوي مذهبي ايشان استفاده کرده و بهره مند شوم . در مدت ازدواج من با همسرم از اخلاق پسنديده و برخورد صحيح اسلامي او برخوردار بودم . ايشان اهميت زيادي به نماز و روزه ، انجام واجبات و مستحباب مي دادند او زندگي ائمه اطهار عليه السلام را سرمشق خود قرار داده و پيوسته از آنان پيروي مي کرد . هميشه از خدا مي خواست که چون امامان مرگش شهادت باشد . ايشان سه ماه بعد از ازدواجمان به جبهه غرب کردستان رفت و مدت صد روز به طول انجاميد . و در مهرماه سال 1365 خداوند به ما يک فرزند دختر عطا کرد . که نام او را زهرا گذاشتيم و چهار ماه بيش نداشت که پدرش دوباره به جبهه اعزام شد و بعد از دو ماه خبر شهادت ايشان را به اطلاع ما رساندند . و آخر به آرزوي ديرينه خود که شهادت بود رسيد . انشاء ا... ما هم بتوانيم ادامه دهندگان راه اين شهيدان باشيم و مرگمان مرگ باعزت باشد .
وصيت نامه برادر علىاكبر عبدالهى 21/1/66« بسم الله الرحمن الرحيم »« الحمدلله رب العالمين. السلام على ائمةالهدى - كهف الورى -مصابيح الدجى و ... »بنام الله و تحيت بيكران به محضر حضرت حجةابن الحسن العسكرى امام زمان (عج) و يادگار نازنينش و انسان نمونه مقاومت و با عرض درود به روان مطهر شهداى گرانقدر.اينجانب اكبر عبدالهى وصيت نامه خود را كه طولانى و همراه با مشاهدات و مناظراتم از فضاى پشت جبهه مىباشد تقديم مىنمايم و اگر مطالبى را از نظر ادبى يا درهم نوشتهام بدليل نقصان علمىام مىباشد و دعاها و تمناهاى آن از مناجات خمس عشرة و چند مطلب مورد لزوم تقرير شده از وصيتنامه شهدا است. بارالها اى كه از هر كسى به من نزديكترى. اى كه هستى و نيستى و حيات و ممات در دست توست. خدايا ما با تو پيمان بسته بوديم كه تا پايان راه برويم كه بر سر پيمان خويش هستيم و همچنان استوار مىمانيم خداوندا، بارالها تو خودت مىدانى كه من عاشق تو هستم و براى رسيدن به تو خيلى رنج كشيدهام، نميدانم كه آيا من لايق شهادت هستم يا نه تو خودت بهتر ميدانى. پس خودت آنچه را تقدير من است برايم ايجاد كن. خدايا ميدانى كه چه مىكشيم. پندارى كه چون شمع ذوب مىشويم ولى از مرگ نميهراسيم. بار خدايا اى آنكه اگر بندهاى از او چيزى بخواهد دهدش و اگر آرزو كند آنچه را در پيش اوست به آرزويش رساندش و اگر روى آورد به او نزديكى دهدش و اگر توكل بر او كند تنها او را بس باشد و كفايت كندش، اى آرزويم و مطلوبم و اى طرف سؤالم و اميد قلبم پس به عزتت سوگند كه نمىيابم براى گناهانم جز تو آمرزندهاى نمىبينم براى شكستم جز تو جبران كنندهاى و من اينك با توبه خاضع شدم و به اين ديار آمدم ديار نور ديار پاكى و صداقت ديار صلابت و ايمان به جبهه آمدم تا در كنار دلدادگان عشقت و رهنوردان كوى صفايت بمانم آرى در اينجا بمانم شايد از يكرنگى و صفا و معنويت ايشان بهرهاى هر چند اندك نصيبم شود هر چند در كنار اين ساكنان طريقت تو بودن خود تقدس و صداقتى همچون اينان را مىخواهد اما من با قلبى سوزان از فراغت و به اميد وصلت و آمرزشت آمدهام. پس اگرم برانى از درت، به چه كسى پناه آورم و اگر رد كنى از درگاهت پس به كجا روم، معبودم بينداز بر گناهم سايه رحمتت را، همان سايه رحمت و كرمى را كه شامل اين دلاوران عرصه پيكار بر عليه دشمنانت نمودى و آنانرا به اين وادى فرا خواندى و اين توفيق عظمى نيز شامل من عاصى نمودى تا در كنارشان باشم، خديا اگر پشيمانى از گناه را توبه باشد پس سوگند به عزتت كه جدا از پشيمانانم و اگر آمرزش طلبى از خطاكارى، فروريزى آن باشد پس من جدا از آمرزش طلبانم، تو را سوگند به ساعاتى كه عزيزان رزمنده به آن خلوص قلبى و باطنى خود روى به درگاهت مىآورند و آنچنان مجذوب عشقت مىشوند همچون لب تشنگانى كه در آن لحظات هيچ نيرويى بجز مهرت نمىتواند ايشان را سيراب نمايد. بارالها تو را به همين عاشقان سوگند كه خطاهايم را ببخشى زيرا تو خود آگهى كه من اولين كسى نيستم كه تو را نافرمانى نموده پس آمرزيديش يا خود را در معرض جود و كرمت قرار داد و احسانت شامل حالش شد. معشوقا اى پردهپوش گناهان، من واسطهاى طلبيدم از جود و كرمت به درگاهت و ميانجيگرش ائمه معصومين (ع) و همين دلاوران مبارزى هستند كه اينك در كنارشان هستم و چه خوب دستاويزى هستند. خدايا تو خود نيك آگهى كه هرگاه آن سلاطين غاصب امثال: شاه حسين - حسنى مبارك و .... درخود احساس درماندگى و يأس مىكنند و از لشكريان تو دچار دلهره و احساس خطر مىكنند به درگاه اربابانشان پناهنده مىشوند و نياز خود را از آنان مىطلبند معبودا اينان كه دشمنان تو هستند اينگونه از يكديگر دستگيرى مىكنند و همگى بر عليه دين تو متحد و يكپارچه مىشوند، خدايا، اى معشوق من مگر ممكن است كه اين ظالمان ناحق همديگر را يارى كنند و تو مرا از درگاهت برانى و يارى نكنى. اين بنده بيچاره و درماندهاى كه درجمع ناصران دينت آمده و هم اينك كه در جمع اينان نشستهام آواى ملكوتى و دلنواز قرآن را كه تلاوت مىكنند مىشنوم. اينان كه اجراءكنندگان بحق قرآن و عاملان دستورات تواند تو نيك آگهى كه اگر ابرقدرتها و در رأس آنها آمريكاى جانى براى سركوبى دين تو متوسل به حيوانى چون صدام شوند من در عوض براى بخشش جرايم متوسل به يارى كنندگان دين تو مىشوم. متوسل مىشوم به اين پاكان درگاهت در همين ساعات كه باران رحمتت در حال باريدن است و رزمندگان عزيزت در حال عزادارى براى سالار شهيدان حضرت امام حسين (عليهالسلام) در چادر نمازخانه هستند. همان خيمه و همان بارانى كه شب عاشوراى حسينى را در اذهان تداعى مىكند. فرماندهمان مىگفت: كه شما ياران ابا عبداله حسين هستيد كه به ندايش پاسخ مثبت داديد. درميان اين عزيزان افرادى مسن همچون حبيبابنمظاهرها و نوجوانانى همچون قاسم و علىاكبر ديده مىشوند. اينان آمدهاند تا حسين زمان را نصرت دهند. كجايند آن مقامپرستان و چاپلوسان كه براى حفظ مقام و بقاى خود در اين دنياى فانى هر روز دست نياز و تملقشان پيش زورمداران دراز است. كجايند آن منافقين ضد مردمى كه براى بقاى زندگى سراپا ننگين خود هر ساعتى به زير چتر كشور مرتجعى پناه مىبرند و اكنون در آخرين دم حيات خود به متجاوزين عراق و صدام جانى پناه آوردهاند. آرى در همين بحبوحهاى كه اين درماندگان عاجز براى محو اسلام و مسلمين هر روز متوسل به اين و آن مىشوند ما نظارهگريم كه امت ما و رزمندگان دلاورمان براى مبارزه با اين دريوزگان و اربابانشان متوسل به معبودشان شده و از او يارى مىطلبند. خداوندا در طول اين جنگ تحميلى از تو درخواست كرده بودم كه اين توفيق را به من عطا كنى تا بتوانم در صف لشكريانت قرار گيرم و اينك كه اين خواستهام را جامه عمل پوشاندى به درگاه بىنيازت سپاس مىگويم زيرا آگاهم كه اينجا محل اميد و سكوى پرواز بسوى خودت مىباشد. اينجا مكانى است كه همگى با صفا و صميميت در يك صف واحد قرار گرفتهاند و بر عليه دشمن تو مىتازند. اينجا تشخيص فرمانده و فرمانبر ممكن نيست زيرا همه چون برادرى مهربان در يك حد هستند. در اين وادى فرمانده گردان و لشكر با اين بسيجى خردسال همه در يك ترازند. اينجا كه انسان نظارهگر همين دلدادهگان طريقت تو در صفوف جماعت است و مى بيند كه همگى براى رسيدن به مقصد نهايى دست نياز به سوى تو دراز مىكنند و آنگاه كه براى عظمت و سپاسگزاريت سر سجده گذاشته و سبحاناله مىگويند آن وقت است كه هر كسى مىگويد اينها به چه عشقى به اينجا آمدهاند و چه كسى و چه نيرويى آنها را به اين وادى كشانده تا دراين خاكها سربرند و حتى حاضر نشوند همين خاكنشينى و مشقات آن را با آن كاخهاى كذايى و اين سنگرهاى خاكى را با آن عمارتهاى بلند ظلم و جور معامله كنند و همه ماديونها بدانند كه همين سنگرنشينها و جماران نشينها مدافع كارگرند نه كاخنشينها و كرملين نشينهاى غافل از طبقه محروم و بقولى خانه گلى على (عليهالسلام) مدافع كارگر است نه كاخ ظلم سفيد و كرملين. بله عزيزان، اينهايى كه در سنگرها بسر مىبرند و در آنها دعا مىكنند ميدانند كه كمال و شرف انسان از همين سنگرها و دعاها شروع مىشود و در اينجاست كه هر فرد عاقل و پرنده عاشق پروازى وقتى حكايت آزادى و دلدادگى اين كبوتران وادى توحيد را شنيد خود را در حصار قلعهاى محدود و محصور در قفس تنگى ديده و مهياى پرواز ميشود. اينجاست كه ديگر دنيا و زندگى آن براى آن پرنده تنگ و فشارآور است. راستى مگر انسان تا چه حد بايد نسبت به مسايل قرآن و اينهمه احاديث و روايات كه در مورد جنگ و از بين بردن مشركين آمده بىتوجه باشد اين مسئله مهمى است كه امام عزيزمان آن را افضل بر نماز دانستهاند. آن عدهاى كه هنوز مسأله جنگ برايشان جا نيفتاده و حق و باطل را هنوز تميز نمىدهند گذرى به جبههها بكنند و بنگرند كه در اينجا چه ميگذرد. اين عزيزان كه با داشتن عزت و پست و شغلهاى خوب دل از تمام زندگى شسته و تنها و تنها براى رضاى خدا و اداى تكليف الهى آمدهاند و دليل و برهانش نيز آن است كه برادرى كه مجروح شده و حاضر نيست به عقب برگردد و تا نام عمليات برده مىشود نيروى عجيب در خود احساس مىكند و كمتر رزمندهاى است كه تركش خمپارهاى در بدنش نباشد. همان نق زنندگان بيايند و ببينند آن پيران محاسن سفيدى كه همچون حبيبابنمظاهر براى تقويت روحيه اين عزيزان چگونه مىرزمند. تا ببينند آن روحانى 70 سالهاى را كه با دادن چهار شهيد خود را خاك پاى رزمندگان به حساب مىآورد اما متأسفانه در صغاد ما كسانى كه نام روحانيت را بر خود گذاشتهاند سنگرشان منقل و وافور و حرفشان لغو و بيهوده و عملشان بر خلاف انقلاب و خواسته مردم است. منتظرند تا كسى بميرد و مجلس سوگوارى برپا شود و معاملهشان رونق پيدا كرده و بازارشان باز شود و هنوز هم عدهاى افراد ساده لوحى هستند كه پيرو اينها هستند و اگر هم گاهى توسط كسانى بر عليه عدهاى مخلص حركتى صورت مىگيرد يا تهمتى و برچسب ناروايى زده مىشود و همين آقايان ديگ غيرتشان به جوش ميايد و مىشوند واسطه و دلال صلح و بالاخره مىبينيم كه اگر در جايى براى خاطر جنس بى ارزشى مثل پنير صفوف طولانى تشكيل شده جرم عدهاى خطاكار را به حساب انقلاب ميگذارند در اينجا عزيزان براى جان دادن و فداكارى در راه معبود صف مىكشند. بياييد و ببينيد آن پانكى پوشهايى كه هر روز براى امت مظلوم با پوشيدن لباسهاى تنگ و نازك در صدد ايجاد مزاحمت هستند - كه چگونه بسيجى و سپاهى قهرمان ما با پوشيدن همين لباسهاى كم ارزش براى سرافرازى دين خدا به جنگ تانك و ادوات دشمن مىروند و انشاءاله روزى هم به حساب آن مزاحمان رسيدگى خواهند كرد. بيايند آن كسانى را كه ديدم بخاطر چند ليتر نفت به زمين و زمان بد مىگفتند و مىگويند- ببينند دلاور مردانى را كه به كمال انقطاع رسيدهاند و به اميد وصل به اميدشان و خدايشان در اينجا با همه مشقات و سختيها گاهى در جنوب و گاهى در غرب بسر مىبرند تا شايد بتوانند گام مثبتى در راه خدا و خشنودى خانواده شهدا و اسراء و معلولين بردارند كه به فضل خدا در پس اين شب تاريك سحر روشنى بزودى فرا مىرسد. اما در آن حال واى و صد واى بر حال زار ما اگر به وظيفه بس دشوار و سنگين خود جامه عمل نپوشانده باشيم. بدا به حال ما اگر در روز وانفساى قيامت يك بسيجى خردسال در حضور خداوند و شهداى بزرگ برگ روسفيدى و برنده بگيرد و ما با بى تفاوتى و شانه خالى كردن از زير بار مسؤليت مورد مؤاخذه قرار بگيريم. واى بر حال و روز سياه ما در روز واپسين اگر بتوانيم و نياييم و تنها بنشينيم و نظارهگر باشيم كه چگونه دانشجويان و محصلين عزيز ما قيد درس و مشق خود را زده و براى اداى وظيفه الهى روانه جبهه مىشوند و آن بىتفاوتها درس خود را بخوانند و كارهاى شوند و چند صباحى ديگر پستهاى حساس و كليدى بدست آنها بيفتد آن گاه ما بخواهيم براى كار كوچكى جلوشان سر خم كرده باز سروكارمان با همانها بيفتد. و خداوندا باز تو را سپاس و حمد مىگويم كه در كنار رزمندگان قرارم دادى تا از ناصران دينت باشم. خدايا از تو مىخواهم كه شيفتگى ياد خود را در دل من افكنى تا مرا بياد تو اندازد و همتى بدرقه راهم كنى كه از نامهاى تو بر مىخيزد و از جايگاه قدست. خدايا، بريدن از همه چيز و گرويدن بسوى تو نهايت آرزوى من است و شيفتگى نسبت به اهل بيت تو و واله شدن از عشق حسين ( عليهالسلام) زهرا خواسته من است. معبودا، چنين انقطاعى به من مجرم و اين ملت مظلوم كشور اسلامى ايران عطا فرماى و ديدگان دلهاى ما را به روشنى آن ديدگان كه بسوى تو نظر كند چندان برافروز كه ديدگان دلها حجابهاى نور را پاره كند و ما را از آنانى قرار ده كه همواره دين تو را يارى كردند و در راه تو دست از جان شستند و ما را از آنانى قرار ده كه پاسخگوى رهبر عزيزمان، آن يادگار نازنين امام زمان (عج) باشيم و از آنانى قرار ده كه هر گاه نداشان كردى لبيك گفتند و اسلام و انقلاب را يارى كردند و خدايا از كسانى نباشم كه براى دست يابى به اميال مادى و نفسانى خويش هر روز بر عليه اسلام و انقلاب شايعهاى را بافته بر سر زبان اشخاص ناآگاه و مغرض بيندازم و حتى افرادى كه براى اخذ يك شاخه آهن چه تهمتها و افتراهايى كه بر عليه انقلاب و افراد مخلص به انقلاب مىبندند من از همان افراد نيك و شايستهاى كه مقسمين اين اجناس و عضو توزيع كننده هستند مىخواهم كه عدهاى را برداشته و به همراه خود به جبهه بياورند و خدمتگزار رزمندگان بوده و به امور ايشان رسيدگى نمايند تا در پيش خدا مأجور باشند. بگذارند آن افراد مغرض از هر صنفى هستند با آن مكر و نيروى ضعيف خود و با سيل خروشان انقلاب طرف شوند بالاخره و به لطف الهى در آيندهاى بسيار نزديك و با پايان جنگ به حساب ايشان رسيدگى مىشود و با همان نيروهايى طرف هستند كه اكنون مشغول جنگ با صدام مىباشند. درحاليكه رييس مجلس ما بدليل عظمت انقلاب به ريگان عاجز، لقب پير خرفت را اطلاق مىكند و آن ديگرى خودكشى مىكند كسانى كه درپشت جبهه هنوز به اخلالگرى مشغولند يا اگر ادارى يا معلمند كم كارى مىكنند به خود گول ميزنند و در آينده در مقابل ملت ما شرمنده و روسياه و پشيمان ميگردند و روزى بيايد كه پستهاى اشغال شده توسط اين خائنان از چنگشان گرفته شود. خدايا، هيچ خصلتى كه ما را نكوهيده باشد در ما نگذار كه باعث شرمندگى در حضورت باشد و هيچ نقيصهاى كه وسيله سرزنش باشد جز اينكه آنرا نيكو گردانى و ما را و ملت و رزمندگان ما را بر كسانى كه مانند آمريكاى جنايتكار و صدام ديوانه بر ما ستم ميكنند دستچيرگى عطا كن و بر آن كسانى كه با ما جنگ و ستيز مىكنند پيروزى و در مقابل آنكس كه بر ضد ما توطئه مىكنند چارهجويى عنايت فرمايى و در مقابل كسانى كه به ما زور ميگويند قدرت و در برابر ابرناقدرتهايى كه هر روز امت رنجديده اما مقاوم ما را تهديد ميكنند سلامتى و توفيقى عنايت فرماى تا همگى در صفى واحد از رهبر عزيزمان كه ما را چنين راهنمايى نمود پيروى كنيم و دنباله رو قائم مقام رهبرى و علماى در خط امام بوده تا بتوانيم دين خود را ادا نماييم. معبودا آگاهى كه در مكانى دست نياز و دعا را بسويت مىآورم كه مكان صالحان و پارسايان است مكان مقدسى است كه افراد آن در گستردن عدل و خاموش كردن آتش دشمنى و سخن حق گفتن به همه دشوارى در اينجا جمع شدهاند. اينان عاشقانى هستند كه براى پيشبرد هدف مقدس خود، اخلاق خوش و پيشى جستن به سوى نيكى، برگزيدن احسان و ايثار نرمخويى، فروتنى و ... را فرا راه خود قرار دادهاند، اينان راحتطلبى، گوشهنشينى و انزوا طلبى را تبديل به تحرك و قيام نموده و مانند عدهاى تنها به سخن گفتن و توقع زياد اكتفا ننمودهاند و از اين روست آنگاه كه به جهاد خوانده مىشوند اجابت نموده و حتى در حين تشييع جنازه برادرانشان براى جهاد نامنويسى مىكنند با اينكه مىبينند پيكر قطعهقطعه شده عزيزانشان بر روى دستها در حركت است باز هراسى ندارند. بارالها، اين ملت عزيز همانگونه كه به آنان احساس نمودهاى چنانمان كن كه به هنگام ناچارى و مشكلات و موانعى كه جاهلان مىخواهند بر ما ايجاد كنند تنها به تو روى مىآوريم و به گاه نياز از تو مىخواهيم و هنگام بيچارگى بدرگاه تو زارى كنيم. بارالها هر آرزو و بدگمانى و حسد كه شيطان در دلمان مىافكند آنرا به ايمان تغيير ده كه بياد بزرگى تو افتيم و در قدرت تو بيانديشيم و برضد دشمن تو تدبير كنيم. همان دشمنان تبهكارى كه در طول چند سال جنگ با بكار بستن انواع حيلهها نتوانستند كارى از پيش ببرند. بارالها ما را نگهدار كه مورد ستم قرار نگيريم و ما را حفظ فرماى كه به كسى ستم نكنيم و گمراه نگرديم كه همانا هدايت كردن ما تو را ممكن است و كارى كن كه تهيدست نگرديم كه بخواهيم براى حفظ استقلال كشورمان دست نياز به سوى بيگانگان دراز كنيم و سركشى نكنيم كه قدرت ما نزد تو است. خدايا آنچه در طلب آنيم به قدرت خود نسيبمان كن و سوگند به عزتت كه از هر چه بگريزيم از آن پناهمان ده. چنانچه تاكنون فقط و فقط پناهگاه و مرجع ما تنها تو بودهاى و آن توسلاتى بوده كه ملت ما به درگاه تو داشته است. زيرا كه ملت ما شيفته مهر و محبت اهل بيت هستند اينها با سالارشان حضرت اباعبدالهالحسين (عليهالسلام) آشنايى و پيوند ديرينهاى دارند و هدف و مقصدشان با هم يكى است. بارالها، به سبب تنگدستى ما را بى اعتبار نكن تا سپاسگوى آفريدگان تو باشيم و تملقگوى آن امريكا و جنايتكاران ديگرى كه ما را تحريم اقتصادى كردند. حال آنكه تو در مقابل آنان صاحب كرم و بخششى بىنهايت نسبت به ملت عزيز ايران هستى. همين ملتى كه زورمداران و قلدران ظاهرى را به يارى گرفته آنان را بازيچه دست قرار دادهاند همان قدرتهاى پوشالى كه روزى جرأت كمترين جسارتى را نسبت به آنان نداشتيم و اينك حتى كودكان خردسال ما آنها را ملعبه قرار داده و پشيزى ارزش برايشان قائل نيستند. پس اى معبود بىهمتا ما را متوجه كن تا خويشتن را درك نموده تا بدانيم چه كسى هستيم در چه جو و محيطى مبارك زندگى مىكنيم و ملت مظلوم و دربند جهان چه انتظار و اميدى از ما دارند زيرا كه ما هنوز مانند ماهى در آبيم و شايد متوجه نباشيم كه چه عنايات بيكران شامل حالمان شده. نبايد آن روزى كه دست افسوس بر هم زده و از اينكه از زير بار مسؤليت فرار نمودهايم در نزد مردم شرمنده و در نزد خدا شرمسار باشيم و خدايا هنگام غفلت از تو هشداريمان ده كه به ياد تو باشيم همچنانكه تاكنون ما را متوجه نمودهاى كه تنها و تنها قدرت و پيروزى بدست خودت مىباشد پس توفيقمان ده كه در هر امرى و مشكلى حل آنرا از تو بخواهيم و توسلاتمان را به ائمه بيشتر نماييم. توفيقى عنايت فرماى كه دنباله رو آن عزيزان بوده نحوه زندگى و جهاد آنان را سرمشق خويش قرار دهيم و در دعاها و بعد از نمازها براى مظلوميت آنان اشك بريزيم و جدا از آنان بخواهيم كه ما را به تو نزديك كنند زيرا كه دستاويزى براى خود نيز از آنان نداريم و نمىشناسيم. معبودا، با اين همه اميد و رجا و خوفى كه ملت ستم كشيده كشورمان نسبت به مقام كبرياييت دارند آيا ممكن است كه آنها را نااميد كنى و از خود برانى تا در نزد دشمنان تو كه نسبت به اين امت كينهاى ديرينه و بس بزرگ دارند شرمسار شوند يا پس از دوست داشتن تو، اينان را از خود برانى يا با پناهندگى به تو دست از اين مردم بردارى. هرگز چنين نيست زيرا كه اين منتهاى عشق و ايمان بتو مىباشد كه پدرانى با دادن 4 فرزند خود در راهت باز در وجدان آنها اين تصور بوجود مىآيد كه هنوز دين خود را نسبت به اسلام ادا نكردهاند و باز خود در كنار رزمندگان حضور يافته تا بتوانند با اين كار انسانى خويش روحيه شجاعت عزيزان را بيشتر تقويت نمايند و اين دور از انصاف و انسانيت است كه عده معدود و انگشت شمارى خود را به اين خانوادههاى گرانقدر نسبت دهند و در اين نظام اسلامى بخواهند واسطهاى براى آزادى مجرمى از زندان يا به حق رسانيدن ناحقى باشند كه اين موضوع نيز البته امتحان بس بزرگى است براى اين افراد. زيرا كه همگى ما در همه حال از جانب خداوند در حال امتحانيم و نبايد كارى بكنيم كه فرداى قيامت به نظر خودمان تمام كارهايمان در اين دنيا مثبت بوده باشد اما شيطان در اعمالمان نفوذ كند و باعث سرافكندگيمان گردد. خداوندا، آيا سياه مىكنى اين چهرههاى ملت مظلومى را كه با آن همه صداقت و اخلاص هر هفته در نمازهاى جمعه و جماعات در سراسر مملكت براى عظمت و بزرگيت به سجده مىافتند و با وجود حمله هوايى دشمن در راهپيماييها شركت مىكنند و هيچ نيرويى نمىتواند آنها را از اين كار باز دارد، معبود من آيا در روز قيامت لال ميكنى آن گوشهايى را كه از شنيدن نامت لذت برده يا زبانهاييرا كه براى بزرگواريت به حرف آمده يا به زنجبر مىكشى دستهايى را كه درتظاهرات و راهپيماييها براى تو بلند شده يا مجازات مىكنى اين اندامهايى را كه براى رضاى تو به جبهه آمده و معلول و مجروح گشته يا در پشت جبهه در راه طاعتت كار كرده تا جايى كه بسى لاغر و پژمرده گشته، معبودم بر يكتا پرستانت درهاى رحمتت را مبند و مپوشان ديده مشتاقانت را از نگاه بديدارت. درآن روزى كه مشخص شوند اخيار از اشرار و دگرگون شود حالها و نزديك شوند نيكوكاران و دور شوند بدكاران و رسانده شود هر كسى براى اعمال خود. پس اى معبود بى همتا ما را به كشتيهاى نجاتت سوار كن و با لذت راز و نياز با تو كه تاكنون سبب پيروزى ما بوده كامرانمان فرما و به حوضهاى دوستىات واردمان كن و شيرينى محبت شديد و نزديكيت را به ما بچشان و قرار ده كوششمان را در راهت و همتمان را در طاعتت و خالص كن نياتمان را در رفتار با تو آن نيتى كه تمام اعمالمان بخاطر تو باشد اگر به جبهه ميرويم و اگر كار مثبتى انجام مىدهيم رضايت تو درآن باشد و ملحقمان كن به شايستگان، نيكان و پيشگامان و شهيدان در راه تو، همان عزيزانى كه در راه محبتت از جان مايه گذاشتند. اى خدايى كه داروى دردمان، درمان تشنگى شديدمان و خاموشى آتش دلمان نزد تو مىباشد ما را بر آن دار تا شكرگزار نعمتهاى بزرگت از جمله نعمت عطاى رهبرى باشيم شكرگزار آن نعمات و عناياتى باشيم كه از اوايل انقلاب تاكنون شامل حالمان نمودهاى و اين نهال خونين نورس را از خطر حوادث محفوظ داشتهاى ، و باز معبودا تو را حمد مىگويم كه در زمانى قرار گرفته و زندگى مىكنم كه عصر مردم ايثارگر و محبوبى است كه خود وعده داده بودى و اينگونه با تو هستند و تو را حمد مىگويم از اينكه در جمع مبارزانى قرارم دادى كه از دين تو حمايت ميكنند و در حاليكه عدهاى بىتفاوت به تجملپرستى و عشرتطلبى مشغولند اين عزيزان تنها بفكر تواند و به تو مىانديشند حتى در لحظات و ساعاتى كه بيخبران در خواب خوش فرو رفتهاند آنان در شبهاى تاريك و روزهاى سرد و گرم به ياد تو پيش مىروند و ياد تو آرام بخش دلهاى بهانهگيرشان مىباشد و آن ساعاتى كه شكم پرستان بىغيرت و اخلالگران نامرد كه در پى محو آثار اسلام هستند با چيدن سفرهها و غذاهاى رنگارنگ به فكر پر كردن شكم هستند اما اين عزيزان سفره غذايشان همان گردنبند يا چفيهاى است كه گاهى فرش و لحافشان و زمانى هم التيام دهنده بدن مجروحشان در كارزار است و غذاى سفره شان هم همان خوراكى است كه امت پشت جبهه برايشان مىفرستند. چه فكر خام و پوسيدهاى در سر دارند و رهى درماندگى از آن منافقان و كوردلان درمانده كه با چند انفجار و سر و صدا و شهيد كردن چند نفر قصد بيرون كردن ملت عزيز ما را از صحنه دارند.آن دريوزگانى كه شاهد بوديم از اول در كشور عزيزمان از جمله كردستان چه بلوايى براه انداخته تا اكنونكه بحمداله قدرت از ايشان گرفته شده است اما اين نكته گفتنى است كه آنها در كفر وجود و نفاقشان چقدر با هم متحد و براى مبارزه با مسلمين چه يكپارچهاند اما هنوز ما در اثر يك مسئله كوچك با يكديگر اختلاف پيدا كرده به يكديگر بهايى نمىدهيم اگر يك پاسدار يا بسيجى براى مسئله نيكو و مقدس ازدواج به خواستگارى رفت بعضى او را تحقير نموده و بدليل شركت در جبهه به او جواب رد ميدهند. اينان غافلند از اينكه مرگ و موت بدست خدا مىباشد و هر موقع كه اجل سر رسيد فرار از آن ممكن نيست حالا چه در جبهه باشد يا در رختخواب و بستر آرام. شكر خدايى را كه من براى اين پيوند الهى به خانهاى رفتم كه جواب مثبت داده و با جان و دل اين امر را پذيرفتند و از همسر فداكارم كه تاكنون برايم راهنمايى مشفق و دلسوز اسلام است مىخواهم تا آخر همين گونه بوده و فرزندم را زينبوار تربيت نموده و عنصرى مفيد تحويل جامعه دهد. آرى اى برادران و خواهران نيايد آن روزى كه اين دنيا ما را فريب دهد و در خط ماديت بيفتيم و از فكر معنويات و آخرت غافل شويم و شيطان دامى را بر سر راهمان گذارد كه آخرت را فراموش كرده هدف و وظيفه خود را از ياد ببريم كه اين دنيا فانى است و در پى آن سفرى است بس دشوار. مغرور جهان مشو كه چون رنگ حنا بيش از دو سه روزى نبود بر دستت اى كرده شراب حب دنيا مستت هشيار نشين كه چرخ سازد پستت و ديگرى مىگويد: اگر صد سال مانى ور يكى روز ببايد رفت از اين كاخ دل افروز . ديديم در اين فضاى معنوى جبهه مىنگريم كه چگونه اين بچههاى نورس و پيرمردهاى كهنسال مرگ را به بازى گرفتهاند زيرا اينان در وراى اين جهان زندگى جاويدى را در همنشينى با صالحان و نيكان مىبينند و در فوق آنهم خوشنودى و رضايت معبود را نظاره مىكنند كه تنها همان حيات قادر به سيرابى و رفع عطش سينه دردناك آنان مىباشد، از خداوند درخواست مىكنيم كه شربت گوارا و خوشرنگ پيروزى را هديه و ارمغانى براى اين دلاوران قرار داده كامشان را سرمست از فتح نهايى نمايد. از خانوادهام مىخواهم اگر توفيق عظمى و نيكوى شهادت نصيبم شد نماز و روزه برايم ادا كنند همان شهادتى كه بارها و بارها اين اميد گمشدهام را از خدا خواستهام تا آنجا كه شبى دوست عزيزم شهيد عوضعلى رعيتى را در عالم رؤيا ديده و از او پرسيدم آيا شهيد مىشوم گفت: آرى، گفتم چه كسى به شما گفته؟ گفت: حجةابن الحسن (عج) فرمودهاند تو شهيد ميشوى و قبل از شهادتش هم در خواب ديده بود يكى از شهدا ما را به باغى زيبا دعوت نموده است اميدوارم كه مورد اجابت قرار بگيرد زيرا كه با اين اعمال قبل از مرگ در بستر وحشت و كراهت داشته و از عذاب قبر و بازخواست روز واپسين جدا هراسانم با اينكه اميدى به مراتب بالاتر از جرايمم نسبت به بخشندگى و كرم خدا دارم گيرم چند صباح ديگرى در اين دنيا ماندم و چند خروار از نعمات خدا را تغذيه كردم بالاخره روزى بايد تسليم مرگ شد و چه راهى بهتر از اينكه خداوند همنشينى با اولياء خود و رضايت خود را شامل حالمان نمايد از عزيزان مىخواهم كه در هر امرى پيرو قرآن و تابع امر ولى فقيه يعنى امام امت باشند از آن عدهاى كه از وضع موجود زمان جنگ استفاده ميكنند اجحاف - احتكار - گرانفروشى و شايعه پراكنى مىكنند مىخواهم بقول امام حسين (عليهالسلام) بگويم: اگر دين نداريد لااقل آزاد مرد باشيد. همه برادران و عزيزان را ميطلبم به امر تقوى و اخلاص در اعمال واجب و ترك محرمات كه بقول اميرمؤمنان امروز روز عمل و فرداى قيامت روز حساب است چه خوب است كه همه با هم در راه پيشبرد اسلام و انقلاب و صدور آن به ملتهاى چشم انتظار متحد و يكپارچه بوده و از تفرقه - تهمت و اعمال ناجور ديگر كه مغايرت با يك فرد مسلمان دارد و با اسلام منافات دارد بپرهيزند. در شدايد و مشكلات زندگى از خداوند و توسل به ائمه و دعاها كمك بگيريد همان دعايى را كه براى من گنهكار بدليل بى توجهيم خسته كننده و ملالآور است اما دراين فضاى عطرآگين و معنوى جبهه عزيزان را مىبينم كه همين دعا و توسلات را فرا راه خويش قرارداده آن پاكان (ائمهاطهار) را دستاويز محكمى جهت رسيدن به معبود مىدانند. از تمامى برادران تقاضا مىكنم در تمام لحظات جبهه را فراموش نكنند زيرا اين جنگ را بايد همان مستضعفين اداره كنند كه امثالشان را ياران حضرت رسول (ص) تشكيل داده بودند بنابراين همه بايد اعزام به جبهه را ارجع بر تمام امور بدانيم زيرا كه جبهه محل عروج انسانيت است و بقول امام دانشگاه است دانشجوهايش اگر مستضعفان و فقيرزادگانند وقتى از آنها شغل خود يا پدرانشان را ميپرسى اكثر قريب به اتفاقشان كارگر يا كشاورزند خدا اين مستضعف زادگان را يارى مىفرمايد چرا كه به گفته رهبرمان اينها عيال خدا هستند و محبوب خدا، دستهاى پينه بسته اين مستضعفين امروز و سلاح جهاد و آزادى را مىفشارد و صورت آفتاب سوختهشان گويى خورشيد را شرمگين مىسازد. اين بسيجيان و پاسداران گمنام كه نه نق ميزنند، نه مته به خشخاش ميگذارند و نه با عينك بدبينى به انقلاب و مسؤلين و كارها مىنگرند و نه به تبليغات سوء و گسترده بيگانگان خائن ارزش قائلند. نه با شايعات ميانه خوبى دارند و نه از شايعهپردازان خط مىگيرند. اين دلاوران كه امام را نه تنها ديده و شناختهاند بلكه بوييده، لمس كرده، درك كرده، و تا اعماق وجودشان عشق به او و راه سرخ و شرافتمندانه او دارند و گوش جان به كلماتى سپردهاند كه لبهاى تسبيحگوى پير تكبيرگوى جماران درفضاى حسينيه طنين مىاندازد و كاخهاى ظلم و ستم جباران زمان و نوكران حلقه بگوش آنان را كه در يد زندگانى كثيفترند به لرزه انداخته نور اميد و شوق مبارزه را در پيكر نحيف و روح رنجديده و قلب شكسته مظلومان تاريخ ميدمد و انسانها را به زندگى شرافتمندانه و انسانى و اسلامى فرا مىخواند. اين عزيزان گمنام بى هيچ توقعى از انقلاب تمام هستى خود را مديون اسلام و انقلاب دانسته و سخاوتمندانه در اين راه مقدس سر مىبازند و چه مظلومانه، معصومانه و غريبانه در جاى جاى دشتهاى داغ خوزستان و كوهستانهاى سرسخت غرب بخون مىغلطند و بى سرو صدا نجوا كنان با خداى خود و دعا گويان به مراد و امام خود و يادكنان از سرورشان سيدالشهداء و كربلايش به لقاء حق مىپيوندند. سپاهيان، بسيجيان و جهادگران، اين غنچههاى خوشبوى انقلاب كه هرگز نوازش نديدهاند و هر چه ديدهاند جفاى ستم شاهان تاريخ بوده، چه ناشكفته پرپر مىشوند اين ياران حسين (عليه السلام) در وقت شهادت هم كسى را بر بالين ندارند اما نه، امام عصر (عج) بر بالاى خاكريزها د رانتظار آنهاست و پيش از شهادت بر بالينشان حاضر مىشود و سر آنها را بر بالين ميگذارد و با تماشاى غربت و مظلوميت آنها بياد غريبى و مظلوميت جدش حسين (عليهالسلام) اشك ميريزد و چه عالى مدرسهاى است مدرسه توحيد و ميدان مبارزه كه معلمش خدا، درسش توحيد، ملاكش شهادت، و با كوله بارى از تجسم عينى صفات و جلوههاى الهى و ارزشهاى والاگهر و پر ارج انسانى. توحيد، توكل، يقين، صبر و پايدارى، قدرت و حكمت و خواست و اراده الهى و خلاصه (لقاءاله) يا در مسير شهادت و يا پيروزى. و چه سعادتمند و نيك فرجامند آنان كه نور بزرگترين جلوه خداوندى يعنى امام زمان (عج) را در چنين صحنههايى مىبينند يا دست پرقدرت الهىاش را بالعيان درك مىكنند و چه پرشور و حرارت است دلهايى پاك و آرزومند كه به اميد پيكار با طاغوتهاى زمان روى زمين در ركاب ولىعصر (عج) در جبهههايش نامش را برلب و ادامه يادش را در دل دارند. خدايا به ما توانى ده كه طاقت تحمل سنگينى بار مسؤليتى را كه شهداء بر دوشمان گذاردهاند داشته باشيم و پيام آنها را كه پيروزى اسلام و مستضعفين است بگوش ملل محروم و مستضعف برسانيم نداى عزت و شرف و رهايى بخش اسلام را در جهان طنين افكن كنيم، خدايا قرار ده ما را از آنانيكه عادتشان و خوش آوازى با توست و روزگارشان نعره و ناله است. پشيمانيشان سجدهكنان در برابر عظمت توست و ديدهشان بىخواب در خدمت تو است و اشكشان روان از ترس تو و قلوبشان آويزان از محبت توست. از تو مىخواهم به حق خاصان درگاهت كه براى ما قرار دهى سپرى كه نجات دهنده ما از هلاكتها باشد و بركنار دارد ما و انقلاب ما را از آفتها و محفوظ دارد ما را از مصيبتها و ناگواريهاى سخت. اى خالق بىهمتا تو را به حق و به انفاس قدسيه آن بچههاى خردسال كه وظيفه خود دانسته به جبهه آمدند و حسابشان را با تو تسويه نموده به لقايت رسيدند خدايا به من زمانى مديونى كه اكثر عمرمان گذشته و هنوز به خود نيامدهايم ترحمى فرما. من چه بگويم از آن عدهاى كه خود را كاتوليك تر از پاپ دانسته و از امام انقلابى تر ميدانند و هر روز براى انقلاب و مسئولين اشكال تراشى ميكنند و جنگ با رژيم متجاوز ملت را محكوم ميكنند و اصلا به فكر انجام واجبات و ترك محرمات نيستند اما در مقابل و بر عكس آن عده انسان در جبهه و پشت جبهه عزيزان را ميبينند كه با خوش بينى به اين نظام الهى حتى به فكر انجام مستحبات و ترك مكروهات نيز هستند و خداوندا اين توفيق را عنايت فرما كه اينگونه زندگى كنيم. با شهادت بميريم و با محبت و دوستى تو فرداى قيامت با بدنى خونين از قبر بيرون بياييم. هر چند كه از گنهكاران و روسياهان درگاه تواييم. اما در عوض دوستدار تو و دوستدار محبان تواييم و بايد بدانيم كه در راه اسلام تمام زندگى را فدا كردن زيباست كه جلوه و زيبايى آن را شهيد ميداند و بس . زندگى خوب و شيرين است اما نه آن زندگى كه كافران بعثى بر ما حاكم باشند. زندگى شيرين است اما نه آن كه به امام حسين (ع) و حسين زمان جواب لبيك گفته نشود. شيرين و دلرباست تا زمانى كه اسلام براى پرورش و بارورى خود احتياج به خون نداشته باشد در جمع خانواده بودن نيكوست. اما تا موقعى كه جهان بر عليه ما و براى نابودى اسلام بسيج نشده باشد . چه زندگى و چه شيرينى آيا در پناه صدام بودن خوش است يا جان را به جانان تقديم نمودن ننگمان باد كه باز هم در خانه بمانيم و صداى گريه و ناله كودكان پدر شهيد داده را بشنويم و حركتى نكنيم. آيا هزار چهارصد سال تنها ماندن اسلام كافى نيست. ما امتى هستيم كه خداوند نعمت داشتن اينچنين رهبرى مانند امام خمينى را به ما عطا نموده و فريب و نيرنگ دشمنان را در مورد رهبرى نخوريم كه به حمداله نخواهيم خورد. و بگوييم: اماما، اى خمينى بت شكن ملت اسلاميمان در داشتن چنين نعمتى به همه كشورهاى اسلامى و غير اسلامى ديگر فخر مى فروشد . تو اى بت شكن كه تمام قدرتهاى استكبارى دنيا از دست تو از دست توانمندت به تنگ آمده اند. تو اى عارف كه تمام وجودت از عرفان و معنويت مملو است و با دعايت از خدا كمك ميخواهى تا اسلام و مسلمين سرفراز باشند و با دعاهاى عارفانهات بارها و بارها دشمنان را درمناطق مختلف به ورطه نابودى كشانده اى . درود و تهيت بى كران خداوندى بر تو باد اى امام، اى فرمانده كل قوا، نداى تو را مبنى بر شركت در نبرد حق عليه باطل شنيديم و لبيك گفتيم چون وظيفه اى است و بايد انجام شود و تو با دعايت به قواى خود كمك ميكنى و چونان پتكى محكم بر سر دشمن زبون فرود مى آورى . دعايى كه بردش از سلاح و مهمات ما بيشتر است . از خداى بزرگ كه به سويش شتافتيم طلب نصرت كن و اى امام زمان (عج)، اى حجت خدا و اى پيشواى عالم تشيع ديگر زمان غيبت بس است. ديگر اين امت رنج ديده، شمشيرها و سلاح هاى خود را آماده نموده اند تا در كنار تو با دشمنان تو با دشمنان تو و دشمنان خداى تو بجنگند، باز آى اى منجى گيتى، باز آى اى ياور امت، اى مهدى زهرا. آرى اى برادران و اى امت مسلمان من چه بگويم كه قرآن و احاديث و روايات نگفته باشد چه بگويم كه در كلام و گفتار امام و وصيتنامه شهدا نباشد و چه بنويسم كه رزمندگان دلاور با اعمال خود در سينه تاريخ ثبت نكرده باشند همين عزيزانى كه جاى جاى سرزمين جبهههاى جنوب و غرب را تبديل به نيايشگاه و محل پرواز به سوى معبود كردهاند و اينك همان صحراها و دشتهايى كه روزى محل عبور انسانى نبود مباهات ميكنند كه چنين سلحشورانى را در خود جاى داده و چنين معنويتى در آنها حكمفرماست و اكنون هم صحرا همان صحراى كربلاى حسين (ع) و حسين همان حسين است ، اصحاب همان اصحاب و فقط اسلام در انتظار ياوران ديگرى همچون حبيب و مسلم است كه از راه برسند به جبهه بيايند و نداى ( هل من ناصر ) عزيز زهرا را پاسخ گويند زيرا كه امروز اهرم نور كه همان معنويات است و اهرم قدرت كه برترى بر سپاه كفر است در دست ما ميباشد در اينجا يادآورى اين نكته ضرورى است آن عزيزانى كه قلبشان براى انقلاب مىطپد كسانى كه به جبهه ميايند و در رأس امور قرار گرفتهاند در همه حال مواظب اعمال و رفتار خود باشند و خطايى انجام ندهند زيرا خود ميدانند عده اى فرصت طلب فقط گوش خود را تيز نموده تا با شنيدن كمترين خطيئه اى آن را در بوق كرده از كاه كوهى بسازند در صورتى كه خودشان بدترين اعمال را انجام ميدهند . همچنين است اسلامى كه تمام نيرو و حواس خود را متوجه نبرد با متجاوز نموده اند بايد در پشت جبهه هم از حركات موذيانه آن عده از عوامل فرصت طلب و قاچاق فروشيهايى كه جوانهاى ما را به فساد ميكشند غافل نباشند مخصوصا كميته كه مسئول جمع آورى و تاديب اين عوامل است وقتى مجرمى يا ولگردى را كه مزاحم ناموس مردم در گذرگاههاى شهر ميشود به دام مى اندازد واقعا آنها را به سزا برساند نه اينكه آنها را گرفته و بعد از پذيرايى با غذاى چرب و نرمى رهايشان سازد و بعد هم بيايند و همان آش و همان كاسه باشد پاسدارها و بسيجيهاى ما خود را موظف به برپا نمودن مجالس مذهبى و راهپيماييها بدانند نه اينكه مانند برخى از اداره اى هاى ما بى تفاوت نشسته و پاسدارى را به عنوان شغل و انجام تكليفى بدانند . متاسفانه پس از گذشت بيش از هشت سال از عمر انقلاب گاهى اوقات بازار و قهوه خانه (شهر خودمان) و بازار لهب و لعب از مجالس دعاى كميل و ندبه گرم تر است و با وجودى كه همين اذكار و ادعيه تا كنون موجب پيروزى ما گرديده اما در صغاد خودمان با داشتن بيش از ده هزار نفر جمعيت بعضى وقتها چهار الى پنج نفر در دعا شركت ميكنند . با وصف اينكه اين قدر اين مردم عزيز به جبهه چه از نظر مالى و چه انسانى كمك ميكنند . اما باز هم بايد به اين مسائل مهم و وجودى اهميت بيشترى قائل شوند و چه نيكوست كه فرزندانى را كه اميد اين مملكت هستند بيشتر به جانب معارف حقه اسلامى و انس به انقلاب سوق داده و در تمام اوقات مراقب افعال و حركات ايشان بود تا خدايى نخواسته ايادى مرموز تفكر آنها را نگيرند و از اسلام و انقلاب جدايشان نكنند . در همين ساعات ( 7 صبح 21/1/66 ) كه اين سطور را در جمع دلاوران جبهه توحيد مينويسم مصادف است با ايام ميلاد با عظمت حضرت حجت ابن الحسن (عج) و شروع عمليات كربلاى هشت و نه و تكوين و صورت گيرى آنها چنانچه خود شما عزيزان از رسانه ها مستحضر ميباشيد با آن فتوحات عظيم و چشمگير اميدوارم كه خداوند هر چه زودتر اين درمانده عاسى را هم بر سر خوان خود دعوت نموده نسيمى از بارقه لطف خود بر اين بنده وزيده در صف ناصران دين خود قرار دهد و پس از اداى تكليف جسم و قلبم را مورد هدف قرار گرفته به جوارش رهسپار شوم ( چنانكه امام عزيز به من گفتند در عالم رويا ) و هر چه صلاح او باشد چه سالم و چه مجروح و معلول. اگر باشد قرار آخر بميرم ، نميخواهم كه در بستر بميرم ، نميخواهم كه در ايام پيرى ، سيه روى و سيه دفتر بميرم ، براى يارى اسلام و رهبر دلم خواهد كه در سنگر بميرم خواستم در همين جا نوشته ام را خاتمه بدهم اما با خود فكر كردم هنوز چقدر گرفتارى و دردل هست كه اسلام را و انقلاب نوپاى ما را رنج ميدهد . با وجودى كه انقلاب يك بازويش متوجه براندازى مسائل مختلفى از قبيل خرافات كه گريبانگير جامعه گرديده است و بعضى از همين خرافات و خود خواهيها بدبختانه تا كنون توانسته است سرنوشت خانواده يا قومى را به تباهى بكشاند مثلا در مسئله ازدواج اسلام اختيار را به طرفين گذاشته اما بعضى از خانواده ها چون راى و تفكرشان چيز ديگريست با دعا بازكردن و رمالى و شيادى ، طرفين را به پاى هم ميبندند و پس از مدتى موجب از هم پاشيدگى كانون خانواده گرديده و چه بسا كه سرنوشت فرزندانى هم در اين ميان به بدبختى و سرگردانى ورق زده ميشود و عجيب اينجاست كه همان رمالها و دعا بازكن ها ، همان كسانى هستند كه ادعايشان از همه بيشتر بوده بعضى از آنها را هم منبرهاى كذايى و دروغين تشكيل ميدهند و چه بجاست كه اين مسئله مهم و حساس مورد توجه طرفين قرار گرفته و يكديگر را از هر جهت شناخته باشند . در امر ازدواج ، اعتياد ، انحراف اخلاقى و غيره چيزهايى هستند كه تا كنون مسئله بغرنج و موحشى را به وجود آورده اند و از ديگر انحرافاتى كه قلب امام حسين (ع) را به درد مىآورد اين است كه بعد از گذشت چند سال از عمر طلايى انقلاب عدهاى هنوز از رشادتها و پايمردىهاى ايشان ( امام حسين (ع) ) بى خبر بوده امام را ميخواهند در روز عاشورا با مقدارى كاه و پارچه كهنه به ما معرفى كنند . زينب و زين العابدين (ع) را از چهره مردى عليل و بيمار ساخته و سوار شتر ميكنند و در آن روز كار او گدايى است در صورتى كه ايشان در واقعه كربلا و در تمام اسارتها ميگفتند : صدقه بر ما حرام است و بدبختى اينجاست كه اگر يك نفر روحانى هم اين مسايل را متذكر شد در گوششان فرو نميرود ما ميبينيم هر سال دسته سينه زنى جديدى افتتاح ميشود و هر گروهى سعى ميكند دستهاش از زرق و برق بيشترى استفاده كرده و در مجالس پيشتاز باشد تا جايى كه در بعضى از محافل شبها ترافيك هيئتها بوجود آمده و يك نفر سخنران نميتواند حرفش را در اذهان پياده كند و شعار بعضى اين است، اى خسرو خوبان، مادر نرو ميدان، چشمم نكن گريان - در حالى كه بر عكس اين را بايد گفت : از بهر يارى پدر - مادر برو ميدان خلاصه در حركات و شعارها بايد تغيير و تحولاتى را انجام داد. البته ممكن است اين گفته ها در كام بعضى تلخ بيايد اما واقعا اين حقايق و مسايلى است كه عكس العمل عينى در نسل آينده دارد بايد عزيزان شركت كننده و گردانندگان آنها سعى كنند از هم اكنون از شعارهاى حماسى و انقلابى استفاده كرده و نوحه هايى را بخوانند كه هدف امام حسين (ع) را تفهيم و شوقى براى جوانان بسوى ميدان پيكار و نبرد باشد چنانكه شاهديم از هيئت حضرت اباالفضل (ع) شهر خودمان سالى چند نفر شهيد و مجروح تقديم انقلاب ميشود. والسلام عليكم و رحمةاله و بركاته على اكبر عبدالهى