بسمه تعالي . خلاصه اي از زندگينامه برادر شهيد احمد مشتاقي . احمد در سال 1343 ه . ش در خانواده اي مذهبي ديده بجهان گشود . ايام طفوليت خود را با هوش و ذکاوت خاصي پشت سرنهاد . وارد دبستان شد دوران تحصيلات ابتدائي را بعنوان شاگردي ممتاز پشت سرگذاشت سپس وارد دوران راهنمائي تحصيلي گرديد و در آن ايام مصادف بود با قيام امت مسلمان و انقلابي ايران عليه حکومت طاغوت و رژيم منحوس پهلوي ،احمد نيز در زادگاهش گراش همگام با روحاني مبارز برادر سيدمحمود علوي که براي ارشاد مردم به گراش آمده بودند و ساير جوانان مومن و انقلابي به مبارزه و ستيز با طاغوت برخاست در تمامي مجالس و محافل مذهبي شرکت مي جست به اين ترتيب زمينه فکري و انديشه هاي اسلامي و سياسي در او شکوفا شد . به طوري که بعدها هنگاميکه قيام مردم مسلمان ايران به اوج خود رسيد و اعلاميه ها و پيامهاي رهبر انقلاب از نجف و سپس از پاريس به ايران مي آمد احمد با آغوش باز از آن استقبال مي نمود و از همان موقع سير و جهت خويش را انتخاب نمود و فعاليتهايش را در اين زمينه ادامه داد تا جائيکه در تمام راهپيمائيها و تظاهراتي که عليه رژيم صورت مي گرفت شرکت مي کرد و چند بار به همين خاطر به شيراز رفت و مي گفت چون در گراش تحرکي به آن صورت وجود ندارد و در شهر بهتر مي شود مبارزه کرد . با اوجگيري نهضت عظيم اسلامي ايران به رهبري امام امت خميني کبير و نزديک شدن سقوط رژيم کافر پهلوي و زماني که کنترل کشور عملا به دست نيروهاي جوان و مومن صورت مي گرفت احمد شب و روزش را به پاسداري و خدمت به نتايج حاصله از اين قيام مي گذراند سرانجام پس از مبارزات پيگير و بي امان ملت مسلمان ايران روز پيروزي خون بر شمشير فرا رسيد و در بيست و دوم بهمن ماه پنجاه و هفت پايه هاي حکومت ستم شاهي فرو ريخت و انقلاب خونين ملت به ثمر رسيد . با پيروزي انقلاب نهادهاي انقلابي تشکل يافتند از جمله کميته و سپاه که احمد از نخستين جواناني بود که در گراش در اين نهادها عضو شدند البته آنروزها افتخاري مشغول خدمت بودند او عاشق امام بود کارهايش را بر اساس دستورات الهي و رهنمودهاي امام امت انجام مي داد . از کمک به فقرا و مستمندان با اندک پول تو جيبي اش غافل نبود . او آنقدر عاشق فعاليت و خدمت به اين انقلاب بود که گاهي او را بيکار نمي يافتي چنانکه وقتي فرمان امام مبني بر تشکيل جهاد سازندگي صادر شد براي اينکه بهتر بتواند کار کند در اين نهاد انقلابي شروع به فعاليت نمود و بسياري از روزها و هفته ها را به دور از خانواده و زادگاهش در دهات و روستاهاي محروم منطقه همراه با ديگر جهادگران ايثارگر به فعاليت و سازندگي خرابيهاي به ارث رسيده از طاغوت پرداخت . او گرما و سرما و خستگي را احساس نمي کرد . هنوز چند ماهي از پيروزي انقلاب نگذشته بود که سيل توطئه ها و رسايش شرق و غرب و مزدوران داخليش متوجه اين نظام نوپا شد و عملکرد مسئولان نالايق وقت و ليبرالهاي آمريکائي به آنان ميدان تاخت و تاز و خودنمائي داد و باعث شد آنها در کارشان تا حدودي موفقيت کسب کنند آزادي مطلق بعد از انقلاب سبب شد تا گروهکهاي مزدور دامهاي خود را در سر راه جوانهاي پرشور و عاشق خدمت و تحرک بگسترانند و براي اين کارشان دلايل ظاهرا قانع کننده اي را علم مي کردند . مثلا مشي دولت موقت و عناصر ليبرالي و خائني که در آنروز در رأس کار بودند را دست آويز قرار داده و با معرفي آنان به عنوان رهبران انقلاب سعي در مخدوش کردن ماهيت اصلي اين نهضت نمودند . و با آگاهي از طبع بحث انگيز و پر اشتياق و پرتحرک جواناني امثال احمد به شکار فکري اين جوانان و نوجوانان بي غرض پرداختند که ايشان احمد نيز يکي از آنان بود . ولي احمد با سايرين خيلي فرق داشت چون ملاک ارزشيابي احمد امام و خط امام بود و تا زماني که آنان چهره خود را در پس پرده نفاق قرار داده بودند و خود را به ظاهر پيرو راستين اسلام و مدعيان انقلاب جا مي زدند تا جائي که امام را به عنوان رئيس جمهور اسم مي بردند براي مدت کوتاهي از آنان طرفداري مي کرد . ولي هنگامي که امام امت در نوروز سال 59 در پيام کوبنده و تاريخ اش خطر افکار التفاطي منافقين را گوشزد نمودند احمد پي به مسير غلط خود برده و با توجه به اين پيام مهم هر چه گروه و سازمان و خطوط غير خط امام را طرد نمودند و بعد از اين تحول فکري در صدد جبران گذشته برآمد و پس از فرمان امام مبني بر تشکيل ارتش 20 ميليوني احمد در زمره نخستين جواناني بود که در بسيج ثبت نام کرد . و آموزش نظامي و رزمي را فراگرفت و خود را براي فداکاري در راه اهداف عاليه اين انقلاب مهيا نمود . اخلاق و رفتار متين و در حين حال بشاش و خرم و طبع شيرين و خوش ذوق او چه در مدرسه و چه در ميان اعضاي خانواده و همينطور در جمع دوستان او را فوق العاده محبوب و دوست داشتني نموده بود . احمد در حين حال که درس مي خواند و در کلاس دوم تجربي بود اوقات فراغتش را به مطالعه کتب ارزنده همچون قرآن و نهج البلاغه و شرکت در برنامه هاي بسيج نظير نگهباني و حراست از شهر مي پرداختت اين وضع ادامه داشت تا اينکه 19 ماه پيش دست جنايتکار شيطان بزرگ آمريکاي خونخوار از آستين مزدور کثيفش صدام کافر به در آمد و به ايران اسلامي حمله نمود و با خيال واهي تصرف چند روزه بخشي از ميهن اسلامي و غافل از قدرت خداوند و نيروي لايزال الهي که در رزمندگان اسلام نهفته است هنگامي که امام دستور بسيج عمومي براي مهيا شدن در مواقع لازم را دادند احمد در اين مورد نيز چون موارد گذشته پيشقدم بود و چندين بار اصرار رفتن به جبهه در همان شروع جنگ را نمودند ولي به دليل اينکه تا آن موقع هنوز نيروئي از گراش به جبهه اعزام نشده بودند موفق به رفتن نشد تا اينکه براي نخستين بار از گراش نيرو به جبهه ارسال شد که احمد نيز جزء آنان بود ايشان مدتي در جبهه هاي آبادان به نبرد با کفار بعثي مشغول بودند تا اينکه پس از شرکت در حمله موفق آميز شکستن حصر آبادان پيروزمندانه به گراش بازگشتند ولي همچنان بي قرار و لحظه شما بازگشتن به جبهات نبرد بود . و عاقبت نيز چنين کرد و پس از اقامت مدت کوتاهي در گراش براي دومين بار راهي صحنه نبرد نور عليه ظلمت شد و از رزميدن مدتي رد جبهات خوزستان پس از شرکت در پيروزي بي سابقه و بسيار مهم طريق القدس فتح بستان دوباره با موفقيت و سرافرازي به ديار بازگشت . اما مگر عشق به شهادت او را آرام مي گذاشت آخر او که متعلق به خودش نبود و مگر يک عاشق چقدر مي تواند از معشوقش دور بماند و رنج دوري آن را تحمل نمايد او ماندن در گراش و زيستن در آسايش و راحتي را براي خود عيب مي دانست . به همين خاطر براي سومين بار عزم رفتن به صحنه هاي پيکار نور عيه ظلمت کرد اما اين رفتن با دفعات قبل تفاوت داشت چرا که اينبار از همه چيز بوي شهادت مي آمد در سيماي احمد عشق پيوستن به لقاءالله هويدا بود شرکت جستن احمد در دفعات قبل مقدمه اي شده بود براي هر چه بيشتر خالص شدن او براي شرکت نهائي در معامله با خداوند تبارک و تعالي احمد هنگام خداحافظي همه اش از اعضاي خانواده تقاضاي عفو حلال بود مي کرد و به مادرش مي گفت : مادر حلالم کن که اينبار راهي کربلا هستم . هنگام وداع او خود مي گفت يا شهيد شوم يا تا کربلا پيش رويم . وضع روحي خيلي فرق کرده بود گوئي براي ديدار با خدا خود را آماده مي ساخت سرانجام در روز 29 بهمن ماه سال 60 به جبهه اعزام شد و در مدتي که به زمان حمله باقي مانده بود مشغول سازماندهي بودند تا اينکه با شروع عمليات گسترده و غرور آفرين فتح المبين که با کلمه رمز يا زهرا آغاز گشت احمد پس از شرکت در مراحل اول و دوم عمليات در روز 5 فروردين ماه 61 ساعت 20/2 دقيقه بعد از ظهر پس از اقامه نماز ظهر و عصر با حالت وضو در اثر ترکش خمپاره دشمن زبون و کافر به فيض شهادت نائل آمد و به لقاءالله پيوست روانش شاد و يادش گرامي باد .
بسم الله الرحمن الرحيم وصيت نامه شهيد احمد مشتاقى اينجانب احمد مشتاقى در سال 1343 در خانواده اى متوسط بدنيا آمدم چهار ساله بودم كه به زيارت امام رضا رفته ام و در شش سالگى در دبستان برق روز ثبت نام كردم و همينطور تا كلاس پنجم در مدرسه برق روز بوده ام و وقتى كه به كلاس راهنمايى رفتم نيز در مدرسه عادى بوده ام تا سال 57 كه انقلاب شروع شد و من نيز هر روز در تظاهرات شركت مى كردم و علاقه زيادى به امام داشتم و تا هنگامى كه انقلاب پيروز شد نيز تماما در تظاهرات شركت مى كردم هدف من جهانى شدن اسلام و پيروزى انقلاب اسلامى مى باشد و در راه آن آرمان بزرگ از هر كار فرو گذار نخواهم كرد و پيام من براى خانواده ام اين است كه مطالعات خود را بيشتر كنند تا اسلام واقعى را بهتر بشناسند و همچنين حرفهاى امام را گوش نمايند و به آن عمل نمايند و گوش به شايعات ضد انقلابيون ندهند و پيام من براى هم شهريان اين است كه از رفتن پسرانشان به جبهه جلوگيرى نكنند و نگذارند اجتماع فاسد شود پام من براى ملت اين است كه از شايعه پراكنى جلوگيرى كنند و قرآن بخوانند و معانى آن را نيز فرا گيرند كه اسلام پشتيبان تمام ملت ايران مى باشد و شرق و غرب را اگر با اسلام مخالفت كنند با خاك يكسان مى كند. وصيت من : به خانواده ام مخصوصا مادرم اين است كه تا سر حد امكان از گريه و زارى خود دارى نمايند و اميدوارم فرزند خوبى براى شما بوده باشم و اگر عمل ناشايسته و حرف بدى كه موجب ناراحتى شما شده است زده باشم اميدوارم مرا حلال كنيد پدر و مادر عزيزم من اسلام را تا حدودى شناخته ام و آگاهانه در راه آن قدم برداشته ام و از شما مى خواهم كه به حرف امام گوش بدهيد و به دستورات امام عمل نمائيد و گوش به شايعات ضد انقلابيون ندهيد و من هم از خداوند پيروزى اسلام و سعادت امت قهرمان را خواهانم و همچنين هر چه كتاب دارم به كتابخانه سپاه پاسداران گزارش بدهيد و همچنين مرا نيز نزد احمد جعفرزاده دفن كنيد.
انا لله و انا اليه راجعون والسلام احمد مشتاقى